ماهتیره

ماه_تیره🌑
Part: 55
بدو بدو به سمت در اتاقم رفتم
درو باز کردم و هل خوردم بیرون

که انگار توجه همه رو به خودم جلب کرده بودم

وقتی دیدم دارن عین بز کوهی بهم زل میزنن هاله زنانه ام رو فعال کردم و مثل یه مدل شروع به راه رفتن کردم

داشت با دست یار...!!! نمی دونم چیش بود اما زیر دستش بود
داشت باهمون صحبت میکرد

نزدیکش شدم
و منتظر موندم تا صحبتش تموم شه

اما انگاری متوجه ام نشده بود
گلوم رو صاف کردم
برگشت و بهم نگاه کرد

و دوباره مشغول صحبت کردن شد
بعد از چند دقیقه سرپا وایسادن کسی که باهاش صحبت میکرد متوجه خسته شدن من شد

*اقا میخوایید برید با مهمونتون صحبت کنید؟ خیلی وقته اینجاست
_مهم نیست ادامه بدید

از عمد اینکارو میکرد


༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۰)

ماه_تیره🌑Part: 56دستش رو نیشگون گرفتم اما توجه ای نکردلجباز...

ماه_تیره🌑Part: 54چیشد یهو؟ ادم مودیه؟ به سمت اتاق بزرگی رفتی...

‌ماه_تیره🌑Part: 53ناراحت شده بوداما ادم بدا مگه ناراحت میشن؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط