کجایی
#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹
𝑷𝒂𝒓𝒕 ¹⁸
_کجایی؟
+خونه.
_من حرکت کردم ده دیقیه دیگه پایینم.
+باش فعلاً.
با پایان دادن تماسش نفس عمیقی کشید تا یکم آروم بشه.
بعد 4 دقیقه به خونه رسید بوق زد تا جیمین متوجه اومدنش بشه با تعجب به یک ماشین پارک شده نگاه میکرد.
بعد 1 دقیقه در باز شد و 6 نفر از خونه با خنده بیرون اومدن. جیهوپ جین نامجون تهیونگ جونگکوک و جیمین.
با تعجب شیشه دودی ماشین رو پایین داد. همه با دیدنش به سمت ماشینش رفتن.
*س لام
_سلام. فکر کردم فقط خودمون دوتا.
@کجا میخواستین دوتایی خلوت کنین؟
•تهیونگ بیخیال بچه.
جیمین در ماشین رو باز کرد و سوارش شد.
+کنار رود خونه هان میبینمتون.
/اوکیه بریم.
جین و نامجون و جونگکوک و تهیونگ ماشین جیهوپ میرفتن جونگکوک تو بغل تهیونگ بقیه هم به صورت عادی.
همه باهم به سمت رود خانه هان حرکت کردن.
3 دقیقه بعد.
تو راه بودن که گوشی یونگی زنگ خورد. جین بود.
•یاااااااا نکنینننن الان به چخخخ الهی میریممم.
_چیشده؟
•یه نگاه به پشتت بکن ماشینمون داره با گوه میپیونده.
جیمین سریع روشو برگردوند تا به ماشین مشت سرش نگاه کنه.
+یونگی. الان ماشینشون چپ میکنه.
_چه اتفاقی داره میوفته اونجا؟
•هیچی نامجون داره با جونگکوک جر و بحث میکنه. جیمین میزنی کنار جونگکوک بیاد تو ماشین شما هواس جیهوپو داره پرت میکنه الان میریم تو دیواری تو ماشین مردمی جایی.
+آره آره. یونگی بزن کنار.
_خدایا.
ماشین رو پشت سر هم پارک میکنن.
جونگکوک و تهیونگ از ماشین پیاده میشن و به سمت ماشین یونگی حرکت میکنن.
جین به شیشه یونگی میزنه.
•هوف دهنمون سرویس بهداشتی شد. توپ داری؟
_اهم اهم. چی؟
•+*@خاک تو سر منحرفت کنن.
•ت والیبال. یا بسکتبالی.
_آها اون آره هر دو تا رو دارم.
•آها خوبه بریم
شروع به حرکت کردن تا رسیدن به رود خانه هان 2 دیقه دیگه مونده بود.
*اصن نمیفهمم. منو فرستادن اینجا.
@با من حرف نزنا.
+چیشده(روشه سریع به پشت بر میگردونه.
+الان تو باهاش قهری؟
@نع دلم نمیاد ولی آرهـ
_آهه میخوای اینا رو اینجا پیاده کنیم خودمون بریم.
@تنهایی؟
+_خفه.
بعد 1 دقیقه بالاخره به رود خونه رسیدن.
جیمین و جین و نامجون و تهیونگ و جونگکوک و جیهوپ با هم والیبال بازی میکردن.
+جیهوپ جیهوپ
/یااااا ابلفظللللل
و توپ خورد به سر و صورت جیهوپ. جیمین سریع به سمتش رفت.
+خوبی؟
/آیی آره.
یونگی وقتی دید که جیهوپ افتاده و از بینیش کمی خون میاد ی دستمال برداشت و به سمتشون رفت.
_بیا.
جیهوپ اونو از دستش گرفت و به روی بینیش گزاشت جین و بقیه هم به سمت جیهوپ رفتن بعد خوردن کمی تنقلات جیمین به سمت رود خونه رفت و پاش رو توی آب گزاشت و باهاش بازی میکرد.
یونگی وقتی دید کسی کنارش نیست و جیمین تو آرامش کامله به سمتش رفت تا آروم آروم قضیه رو بهش بگه.
کمی شلوارش رو بالا زد و کنار جیمین نشست.
_خوبی؟
+اوهوم.
وقتی که اون لحظه رفته بود پیشش رایحه ناراحت امگا رو احساس میکرد.
_انگار ناراحتی.
+یکم چون احساس میکنم امشب قراره یه خبر بد بشنوم... از تو.
_آره همینطوره.
+پس اشتباه نمیکردم. رایحت از تو ماشین تا الان نشون میداد که استرس داری یا از گفتن چیزی بیزاری... میخوای الان بگی؟
_میگم ولی آروم آروم.
+میشنوم.
_در این حد بدون که تو یه گذشته تلخی داری.
+همین.
_نه فقط در این حد بدون که مرگ پدرت تقصیر مادر خوندته.
+یونگی فکر کنم داری زندگی کسه دیگه ای رو واسم تعریف میکنی من مادر خونده ندارم.
_داری.اسم مادر واقعی تو «املی»ـه
+چی؟
_فقط بدون اون کسی که صداش میزد مادر... مادر خوندته. و جیهیون برادر خوندت. جیهیون اینو میدونه ولی به نظرم بهتره که تو باااش سرد نشی. رفتار گذشتتو باهاش داشته باشی. و ی چیز دیگه هم هست. که بعداً بهت میگم.
(داداش مثلاً قرار بود آروم بگی تو الان به وحشیانه ترین شکل ممکن بهش گفتی که)
از کنارش بلند شد و به سمت جمع رفت و به جونگکوک اشاره کرد تا به سمتش بیاد.
_بهش گفتم به غیر از اینکه پدر بزرگی وجود داره ـ برو یکم باهاش حرف بزن و بقیشو بهش بگو.
*چی؟
_دیگه بسه منو وارد این مسخره بازی نکن برو خودت باهاش حرف بزن.
*باشه.
جیمین با تعجب به جلوش خیره بود ولی اصلاً ناراحت نبود اتفاقا: خوشحال بود که اون زنیکه عوضی مادر واقعیش نیست ولی براش جای تعجب بود که مادر خودش چه شکلی بود چجوری بود؟ چه اخلاقی داشت؟ زیبا بود؟ خوش اخلاق بود؟ چجوری بود.
*خوبی؟
با صدای جونگکوک به خودش اومد و تظاهر کرد که حال خوبی داره. تهیونگ وقتی دید جیمین یهوجوری به سمتشون رفت و جوری که جیمین متوجه نشه پشت سرش وایساده بود.
از این به بعد شرط میزارم
لایک 17
کامنت 10
𝑷𝒂𝒓𝒕 ¹⁸
_کجایی؟
+خونه.
_من حرکت کردم ده دیقیه دیگه پایینم.
+باش فعلاً.
با پایان دادن تماسش نفس عمیقی کشید تا یکم آروم بشه.
بعد 4 دقیقه به خونه رسید بوق زد تا جیمین متوجه اومدنش بشه با تعجب به یک ماشین پارک شده نگاه میکرد.
بعد 1 دقیقه در باز شد و 6 نفر از خونه با خنده بیرون اومدن. جیهوپ جین نامجون تهیونگ جونگکوک و جیمین.
با تعجب شیشه دودی ماشین رو پایین داد. همه با دیدنش به سمت ماشینش رفتن.
*س لام
_سلام. فکر کردم فقط خودمون دوتا.
@کجا میخواستین دوتایی خلوت کنین؟
•تهیونگ بیخیال بچه.
جیمین در ماشین رو باز کرد و سوارش شد.
+کنار رود خونه هان میبینمتون.
/اوکیه بریم.
جین و نامجون و جونگکوک و تهیونگ ماشین جیهوپ میرفتن جونگکوک تو بغل تهیونگ بقیه هم به صورت عادی.
همه باهم به سمت رود خانه هان حرکت کردن.
3 دقیقه بعد.
تو راه بودن که گوشی یونگی زنگ خورد. جین بود.
•یاااااااا نکنینننن الان به چخخخ الهی میریممم.
_چیشده؟
•یه نگاه به پشتت بکن ماشینمون داره با گوه میپیونده.
جیمین سریع روشو برگردوند تا به ماشین مشت سرش نگاه کنه.
+یونگی. الان ماشینشون چپ میکنه.
_چه اتفاقی داره میوفته اونجا؟
•هیچی نامجون داره با جونگکوک جر و بحث میکنه. جیمین میزنی کنار جونگکوک بیاد تو ماشین شما هواس جیهوپو داره پرت میکنه الان میریم تو دیواری تو ماشین مردمی جایی.
+آره آره. یونگی بزن کنار.
_خدایا.
ماشین رو پشت سر هم پارک میکنن.
جونگکوک و تهیونگ از ماشین پیاده میشن و به سمت ماشین یونگی حرکت میکنن.
جین به شیشه یونگی میزنه.
•هوف دهنمون سرویس بهداشتی شد. توپ داری؟
_اهم اهم. چی؟
•+*@خاک تو سر منحرفت کنن.
•ت والیبال. یا بسکتبالی.
_آها اون آره هر دو تا رو دارم.
•آها خوبه بریم
شروع به حرکت کردن تا رسیدن به رود خانه هان 2 دیقه دیگه مونده بود.
*اصن نمیفهمم. منو فرستادن اینجا.
@با من حرف نزنا.
+چیشده(روشه سریع به پشت بر میگردونه.
+الان تو باهاش قهری؟
@نع دلم نمیاد ولی آرهـ
_آهه میخوای اینا رو اینجا پیاده کنیم خودمون بریم.
@تنهایی؟
+_خفه.
بعد 1 دقیقه بالاخره به رود خونه رسیدن.
جیمین و جین و نامجون و تهیونگ و جونگکوک و جیهوپ با هم والیبال بازی میکردن.
+جیهوپ جیهوپ
/یااااا ابلفظللللل
و توپ خورد به سر و صورت جیهوپ. جیمین سریع به سمتش رفت.
+خوبی؟
/آیی آره.
یونگی وقتی دید که جیهوپ افتاده و از بینیش کمی خون میاد ی دستمال برداشت و به سمتشون رفت.
_بیا.
جیهوپ اونو از دستش گرفت و به روی بینیش گزاشت جین و بقیه هم به سمت جیهوپ رفتن بعد خوردن کمی تنقلات جیمین به سمت رود خونه رفت و پاش رو توی آب گزاشت و باهاش بازی میکرد.
یونگی وقتی دید کسی کنارش نیست و جیمین تو آرامش کامله به سمتش رفت تا آروم آروم قضیه رو بهش بگه.
کمی شلوارش رو بالا زد و کنار جیمین نشست.
_خوبی؟
+اوهوم.
وقتی که اون لحظه رفته بود پیشش رایحه ناراحت امگا رو احساس میکرد.
_انگار ناراحتی.
+یکم چون احساس میکنم امشب قراره یه خبر بد بشنوم... از تو.
_آره همینطوره.
+پس اشتباه نمیکردم. رایحت از تو ماشین تا الان نشون میداد که استرس داری یا از گفتن چیزی بیزاری... میخوای الان بگی؟
_میگم ولی آروم آروم.
+میشنوم.
_در این حد بدون که تو یه گذشته تلخی داری.
+همین.
_نه فقط در این حد بدون که مرگ پدرت تقصیر مادر خوندته.
+یونگی فکر کنم داری زندگی کسه دیگه ای رو واسم تعریف میکنی من مادر خونده ندارم.
_داری.اسم مادر واقعی تو «املی»ـه
+چی؟
_فقط بدون اون کسی که صداش میزد مادر... مادر خوندته. و جیهیون برادر خوندت. جیهیون اینو میدونه ولی به نظرم بهتره که تو باااش سرد نشی. رفتار گذشتتو باهاش داشته باشی. و ی چیز دیگه هم هست. که بعداً بهت میگم.
(داداش مثلاً قرار بود آروم بگی تو الان به وحشیانه ترین شکل ممکن بهش گفتی که)
از کنارش بلند شد و به سمت جمع رفت و به جونگکوک اشاره کرد تا به سمتش بیاد.
_بهش گفتم به غیر از اینکه پدر بزرگی وجود داره ـ برو یکم باهاش حرف بزن و بقیشو بهش بگو.
*چی؟
_دیگه بسه منو وارد این مسخره بازی نکن برو خودت باهاش حرف بزن.
*باشه.
جیمین با تعجب به جلوش خیره بود ولی اصلاً ناراحت نبود اتفاقا: خوشحال بود که اون زنیکه عوضی مادر واقعیش نیست ولی براش جای تعجب بود که مادر خودش چه شکلی بود چجوری بود؟ چه اخلاقی داشت؟ زیبا بود؟ خوش اخلاق بود؟ چجوری بود.
*خوبی؟
با صدای جونگکوک به خودش اومد و تظاهر کرد که حال خوبی داره. تهیونگ وقتی دید جیمین یهوجوری به سمتشون رفت و جوری که جیمین متوجه نشه پشت سرش وایساده بود.
از این به بعد شرط میزارم
لایک 17
کامنت 10
- ۱۰.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط