بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی

بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی


اصلا خیال کن علی اصغر نداشتی

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

با دست های بسته مزن چنگ بر رخت

با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت

بس کن رباب حرمله بیدار می شود

سهمت دوباره خنده انظار می شود

ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود

از روی نیزه رأس عزیزت رها شود

یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده

دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

گرچه امید چشم ترت نا امید شد

بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده

گهواره نیست دست خودت را تکان مده

با خنده خواب رفته تماشا نمی کند


مادر نگفته است و زبان وا نمی کند

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

قنداقه نیست  دست خودت را تکان مده

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی رود

آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود

این گریه ها برای تو اصغر نمیشود...!
دیدگاه ها (۱)

،،

چرا برای اموات حمد میخوانیچرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست...

حضرت علی (ع) می فرماید :زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دو...

بخونیدزیباستقطره عسلی بر زمین افتاد،مورچه ی کوچکی آمد و از آ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط