تکپارتی یونگی
تکپارتی یونگی
#درخواستی
دختر ؟یا پسر؟
از روی تخت بلند شدم که دیدم یونگی پیشم نیس حتما بازم زود رفته که زود بیاد بلند شدم و سمت دستشویی رفتم بعد از کارای مربوطه اومدم بیرون موهام و شونه کردم بعد رفتم آشپز خونه تا صبحونه بخورم یخچال و باز کردم که بعله هیچی نداشتیم فقط یه تخم مرغ داشتیم یه نیمرو درست کردم و نشستم تا خواستم اولین لقمم و بخورم حالم بد شد و دویدم سمت دستشویی اهه آخه این چه وضعیه
نیمرو رو برداشتم و انداختم سطل آشغال و یه کم برنج شستم و نشستم تا فیلم ببینم گرسنه بودن برام سخت نبود چون بیشتر وقت ها چیزی نمیخوردم گوشیم و برداشتم که دیدم مامانم سه بار زنگ زده شمارش و گرفتم که بعد دو تا بوغ جواب داد
/دخترم چرا جواب ندادی دق کردم از نگرانی
+چیزی نیس مامانی
/صبحونه خوردی؟ یا بازم گشنه موندی؟
+نخوردم مامان یعنی میخواستم بخورم ولی حالت تهوع گرفتم و نتونستم برای همین گشنه موندم
/اوا دخترم تو بیبی چک داری؟
+اره چطور یه چند تایی دارم
/خوب عزیزم یه چک کن ببین شاید دارم نوه دار میشمم
جمله آخرشو که گفت چشام گرد شد و بدون خدافظی رفتم تا چک کنم
با تعجب داشتم به پنجمین بیبی چکی که استفاده کردم نگاه میکردم بعله همشون یه چی میگفتن که من حاملم و یه جوجو دارم تو شکمم زنگ زدم و به مامانم خبر دادم که اومد دنبالم و رفتیم دکتر
÷خب بعله شما حامله این و یک هفته اس که حامله این
/ببخشید خانوم دکتر الان میتونه رابطه داشته باشه؟
÷بله تا ۲ ماهگی ایرادی نداره ولی یه رابطه کاملا آروم
از خجالت لپام قرمز شده بود
با مامان رفتیم بیرون و من رفتم که کیک بخرم بعد از یه کم خرید برگشتم خونه و اماده شدم موهام و ریختم دورم یکی از پیرنای سفید دکمه دار یونگی رو برداشتم و پوشیدم بعد یه کم آرایش رفتم پایین
همه چی آماده بود که زنگ در به صدا در اومد در و که باز کردم یونگی با دیدن من تعجب کرد چون بیشتر اوقات دمپایی میخورد پس کلش
_ایندفعه چه سوپرایزی برام داری خانومم؟
#درخواستی
دختر ؟یا پسر؟
از روی تخت بلند شدم که دیدم یونگی پیشم نیس حتما بازم زود رفته که زود بیاد بلند شدم و سمت دستشویی رفتم بعد از کارای مربوطه اومدم بیرون موهام و شونه کردم بعد رفتم آشپز خونه تا صبحونه بخورم یخچال و باز کردم که بعله هیچی نداشتیم فقط یه تخم مرغ داشتیم یه نیمرو درست کردم و نشستم تا خواستم اولین لقمم و بخورم حالم بد شد و دویدم سمت دستشویی اهه آخه این چه وضعیه
نیمرو رو برداشتم و انداختم سطل آشغال و یه کم برنج شستم و نشستم تا فیلم ببینم گرسنه بودن برام سخت نبود چون بیشتر وقت ها چیزی نمیخوردم گوشیم و برداشتم که دیدم مامانم سه بار زنگ زده شمارش و گرفتم که بعد دو تا بوغ جواب داد
/دخترم چرا جواب ندادی دق کردم از نگرانی
+چیزی نیس مامانی
/صبحونه خوردی؟ یا بازم گشنه موندی؟
+نخوردم مامان یعنی میخواستم بخورم ولی حالت تهوع گرفتم و نتونستم برای همین گشنه موندم
/اوا دخترم تو بیبی چک داری؟
+اره چطور یه چند تایی دارم
/خوب عزیزم یه چک کن ببین شاید دارم نوه دار میشمم
جمله آخرشو که گفت چشام گرد شد و بدون خدافظی رفتم تا چک کنم
با تعجب داشتم به پنجمین بیبی چکی که استفاده کردم نگاه میکردم بعله همشون یه چی میگفتن که من حاملم و یه جوجو دارم تو شکمم زنگ زدم و به مامانم خبر دادم که اومد دنبالم و رفتیم دکتر
÷خب بعله شما حامله این و یک هفته اس که حامله این
/ببخشید خانوم دکتر الان میتونه رابطه داشته باشه؟
÷بله تا ۲ ماهگی ایرادی نداره ولی یه رابطه کاملا آروم
از خجالت لپام قرمز شده بود
با مامان رفتیم بیرون و من رفتم که کیک بخرم بعد از یه کم خرید برگشتم خونه و اماده شدم موهام و ریختم دورم یکی از پیرنای سفید دکمه دار یونگی رو برداشتم و پوشیدم بعد یه کم آرایش رفتم پایین
همه چی آماده بود که زنگ در به صدا در اومد در و که باز کردم یونگی با دیدن من تعجب کرد چون بیشتر اوقات دمپایی میخورد پس کلش
_ایندفعه چه سوپرایزی برام داری خانومم؟
۱۵.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.