*دردسر عشق🍷*
*دردسر عشق🍷*
پارت ۳
خدمتکار رفت تو اقامتگاه ا/ت که یهو دید که بعله ا/ت خوابه و هنوز بیدار نشده رفت نزدیک و گفت: خانم...خانمم
ا/ت تکون نخورد و خدمتکار نزدیک تر شد و با دست تکونش داد خدمتکار: خانم...خانممم
ا/ت: هممم...چیه؟
خدمتکار: عالیجناب @ گفتن بیدارتون کنم
ا/ت: نمیخام میخام بخوابم
خدمتکار: ولی عالیجناب...
ا/ت: خفه شو...مرده شور تو و اون عالیجنابتو ببرن...برو بیرون
خدمتکار:چشم
و رفت
*ظهر*
تهیونگ: ا/ت کجاست؟
خدمتکار: هنوز خوابن
کوک: یعنی تا الان خوابه و بیدار نشده؟
خدمتکار: بله، من رفتم بیدارشون کردم ولی گفتن میخان بخوابن
یونگی: ماشاالله...ماشاالله
جین: مثل توعه
نامجون: برو دوباره بیدارش کن
خدمتکار: چشم
و رفت به اقامتگاه ا/ت و برگشت
نامجون: چیشد بیدار شد؟
خدمتکار: ایشون تو اقامتگاهشون نبودن
نامجون: چی؟ یعنی چه که نبود؟؟
خدمتکار: نمیدونم سرورم وقتی رفتم خانم ا/ت نبودن
جیمین: برو و همه جای قصر رو بگرد و پیداش کن
خدمتکار: چشم سرورم
و رفت و همه جا رو گشت ولی پیداش نتونست
جیهوپ: چیشد؟ پیداش کردی؟؟
خدمتکار: منو ببخشید سرورم ولی نتونستم پیداشون کنم
نامجون:یعنی کجا میتونه رفته باشه؟
جین: چطوره بریم و به پادشاه بگیم؟؟
نامجون: باشه
و رفتن پیش پادشاه که دیدن @ هم اونجاست
پادشاه: چیشده؟ چرا به اینجا اومدین؟
نامجون: یه مشکلی پیش اومده
پادشاه: چه مشکلی؟
نامجون: ...
پادشاه: گفتم چه مشکلی پیش اومده؟؟
جین: راستش ا/ت... نیست
پادشاه: یعنی چه که نیس؟؟ کل قصر رو بگردین
نامجون: گشتیم ولی اونو پیدا نکردیم
پادشاه: یعنی چه؟؟
تهیونگ: یعنی امکان داره فرار کرده باشه؟؟
همه با تعجب به تهیونگ نگاه میکردن
تهیونگ: خب چیه؟ منم نظرمو گفتم
@: اگه فرار کرده باشه دوباره گرفتنش خیلی سخته
پادشاه: به سربازاتون بگید که همه ی شهر رو بگردن و ببینن آیا از شهر خارج شده؟
@: باشه
ا/ت: نیازی نیست
همه با تعجب برگشتن و نگاه می کردن
ا/ت: من هیچوقت زیر قولم نمیزنم
نامجون: کجا بودی؟؟ همه جا رو دنبالت گشتیم
ا/ت: رفتم یه جایی که سرو صدا نباشه تا بخوابم
@: بدون اینکه به کسی خبر بدی رفتی و همه دنبالت میگشتن
ا/ت: میخای از این به بعد هر جا رفتم با طبل به همه خبر بدم؟
@: ...
ا/ت: من میرم بخابم
تهیونگ: بهتر نیست به جای خوابیدن به این فکر کنی که باید چکار کنیم؟؟
ا/ت: روش من با روش شما فرق میکنه
تهیونگ: باش
ا/ت: راستی @ سنگ های جادو ی من کجان؟؟
@: کدوم سنگ های جادو؟؟
ا/ت: من سه تا سنگ جادو داشتم اونارو بعد از اینکه انداختیم زندان ازم گرفتنشون
@: آها.. اونا گم شدن
ا/ت: یعنی چی که گم شدن؟
@: گم شدم دیگه...چند تا از شیاطین حمله کردن و اونا رو دزدیدن... نمیدونم به چه دردشون میخوره
به ما ربطی نداره🤣🤣
پارت ۳
خدمتکار رفت تو اقامتگاه ا/ت که یهو دید که بعله ا/ت خوابه و هنوز بیدار نشده رفت نزدیک و گفت: خانم...خانمم
ا/ت تکون نخورد و خدمتکار نزدیک تر شد و با دست تکونش داد خدمتکار: خانم...خانممم
ا/ت: هممم...چیه؟
خدمتکار: عالیجناب @ گفتن بیدارتون کنم
ا/ت: نمیخام میخام بخوابم
خدمتکار: ولی عالیجناب...
ا/ت: خفه شو...مرده شور تو و اون عالیجنابتو ببرن...برو بیرون
خدمتکار:چشم
و رفت
*ظهر*
تهیونگ: ا/ت کجاست؟
خدمتکار: هنوز خوابن
کوک: یعنی تا الان خوابه و بیدار نشده؟
خدمتکار: بله، من رفتم بیدارشون کردم ولی گفتن میخان بخوابن
یونگی: ماشاالله...ماشاالله
جین: مثل توعه
نامجون: برو دوباره بیدارش کن
خدمتکار: چشم
و رفت به اقامتگاه ا/ت و برگشت
نامجون: چیشد بیدار شد؟
خدمتکار: ایشون تو اقامتگاهشون نبودن
نامجون: چی؟ یعنی چه که نبود؟؟
خدمتکار: نمیدونم سرورم وقتی رفتم خانم ا/ت نبودن
جیمین: برو و همه جای قصر رو بگرد و پیداش کن
خدمتکار: چشم سرورم
و رفت و همه جا رو گشت ولی پیداش نتونست
جیهوپ: چیشد؟ پیداش کردی؟؟
خدمتکار: منو ببخشید سرورم ولی نتونستم پیداشون کنم
نامجون:یعنی کجا میتونه رفته باشه؟
جین: چطوره بریم و به پادشاه بگیم؟؟
نامجون: باشه
و رفتن پیش پادشاه که دیدن @ هم اونجاست
پادشاه: چیشده؟ چرا به اینجا اومدین؟
نامجون: یه مشکلی پیش اومده
پادشاه: چه مشکلی؟
نامجون: ...
پادشاه: گفتم چه مشکلی پیش اومده؟؟
جین: راستش ا/ت... نیست
پادشاه: یعنی چه که نیس؟؟ کل قصر رو بگردین
نامجون: گشتیم ولی اونو پیدا نکردیم
پادشاه: یعنی چه؟؟
تهیونگ: یعنی امکان داره فرار کرده باشه؟؟
همه با تعجب به تهیونگ نگاه میکردن
تهیونگ: خب چیه؟ منم نظرمو گفتم
@: اگه فرار کرده باشه دوباره گرفتنش خیلی سخته
پادشاه: به سربازاتون بگید که همه ی شهر رو بگردن و ببینن آیا از شهر خارج شده؟
@: باشه
ا/ت: نیازی نیست
همه با تعجب برگشتن و نگاه می کردن
ا/ت: من هیچوقت زیر قولم نمیزنم
نامجون: کجا بودی؟؟ همه جا رو دنبالت گشتیم
ا/ت: رفتم یه جایی که سرو صدا نباشه تا بخوابم
@: بدون اینکه به کسی خبر بدی رفتی و همه دنبالت میگشتن
ا/ت: میخای از این به بعد هر جا رفتم با طبل به همه خبر بدم؟
@: ...
ا/ت: من میرم بخابم
تهیونگ: بهتر نیست به جای خوابیدن به این فکر کنی که باید چکار کنیم؟؟
ا/ت: روش من با روش شما فرق میکنه
تهیونگ: باش
ا/ت: راستی @ سنگ های جادو ی من کجان؟؟
@: کدوم سنگ های جادو؟؟
ا/ت: من سه تا سنگ جادو داشتم اونارو بعد از اینکه انداختیم زندان ازم گرفتنشون
@: آها.. اونا گم شدن
ا/ت: یعنی چی که گم شدن؟
@: گم شدم دیگه...چند تا از شیاطین حمله کردن و اونا رو دزدیدن... نمیدونم به چه دردشون میخوره
به ما ربطی نداره🤣🤣
۸.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.