گاهی باید پشت پنجره ایستاد و با شهر حرف زد

گاهی باید پشت پنجره ایستاد و با شهر حرف زد...
شاید تنها مُسَکِن برای دلِ تنگت باشد...
شاید کسی صدایت را نشنود!
ولی تمام حرف هایت روی سر این شهر پر هیاهو خالی میکنی...
شهری پر از آدم...
پر از آدم هایی که هر کدام یک دغدغه ای مختص به خود دارند...
یکی خوشحال، یکی ناراحت، یکی عاشق، یکی دلتنگ...
آه دلتنگــ...
دیدگاه ها (۱)

#انگیزشی💎 تغییر نگاه به #زندگی باید از #ذهن شروع شود، یاد بگ...

ای تماشایی ترین مخلوق در روی زمین  آسمانی میشوم وقتی نگاهت م...

پارت سوم: شهرِ آینه‌ها و دوست قدیمیقطار آروم حرکت کرد. صدای ...

---پارت ۱: سکوت شبانهباران آرام روی خیابان‌های خیس شهر می‌با...

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط