منعاشقیکمافیاشدم

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_6

تهیونگ: ا/ت انقدر مخالفت نکن جونگکوک ی کاری باهات می‌کنه
ا/ت: چی کار میخواد بکنه فوقش سرم داد میزنم دیگ چرا انقدر بزرگش می‌کنی
تهیونگ: داد بزنه سرت ت رو می‌کشه پس مخالفت نکن هر چی میگه رو انجام بده
ا/ت: چیی...
ویو ا/ت
انقدر استرس گرفتم که نمی‌فهمیدم تهیونگ چی میگفت فقط سریع میخواستم از اونجا فرار کنم
تهیونگ: ا/ت خوبی تو
ا/ت: اره...اره خوبم باید برم استراحت کنم
تهیونگ: ا/ت هنوز نگفتم باید چه کار کنی کجا
تهیونگ جلوم رو گرفت
ا/ت: تهیونگ برو کنار بزار برم حالم خوب نیست
تهیونگ: بشین لطفا ا/ت
ا/ت:.....
من نشستم تهیونگ کمی بهم آب داد
تهیونگ: امشب اون پارتی که برگزار میشه با جونگکوک میرید من بهتون میگم کای کجا وایساده میری پیش کای بهش میگی که بیا قمار بازی کنیم وقتی دارید میرید تو از قصد بازی رو بباز شرطش هم بگو که من ببرم باید تمام اموالت برای من بشه
ا/ت: از حرفت مطمئن نیستم تهیونگ
تهیونگ: باید مطمئن باشی چون اگه اینطوری نباشه کای میفهمه
ا/ت: باش سعی میکنم که اوکی باشم
من از اتاق رفتم بیرون انقدر حالم بده بود رفتم رو تخت دراز کشیدم اصلا نفهمیدم که کی خوابم برد بیدار شدم دیدم ساعت 10 شب شده
دیدم یهو در باز شد جونگکوک اومد من از تخت بلند شدم جونگکوک اومد پیشم صورتش رو آورد جلو
جونگکوک: چرا انقدر صورتت رنگش پریده بیبی
ا/ت: نمی‌دونم شاید چون خسته بودم
جونگکوک: پرنسس من آمادشو داریم میریم
ا/ت: کجا میریم من نمیتونم بیام
جونگکوک: پارتی دیگ یادت رفت
ا/ت: من نیام من حالم خوب نیس
جونگکوک: زود آمادشو بیبی بیرون منتظرتم...
دیدگاه ها (۹)

#سناریو وقتی اونا موهاتو خیلی دوست دارن و ما میخوایم کوتاهش ...

#سناریواعضا از سربازی میان و ما میریم کنارشون و بغلشون میکنی...

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم #part_5ا/ت: چیشده تهیونگ من استرس گرفت...

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم #part_4جونگکوک: بگو زودتر حرفت چی بود ...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط