پارت ۲.............
-سلام خوبی رونا
+سلام ممنون تو خوبی
-آرع کجایی
+براچی
-میخوام بدونم اگه میتونی بیای دم در خونمون باهم بریم مدرسه
+مدرسه چیکار
-خوانم مربی بهم گفت بت بگم که کارمون داره دوتامونو
+آها آزع میتونم
-خوبه پس سریع راه بیفت رسیدی هم بهم زنگ بزن
+اوکی ممنون که گفتی میبینمت
-باش خدافظ
+خدافظ
گوشیمو قط کردم و گذاشتم روی میز
میدونستم اگه بخوام از بابام اجازه بگیرم سرم داد میزنه و میگع نه
ولی بازم امید داشتم تا یه بار بگه میتونی بری
به سمت در اتاقم رفتم
دستگیره درو کشیدم پایین
پدرم داشت تلوزیون رو تعمیر میکرد
به سمتش رفتم
رسیدم بهش
+بابا
-ساکت
+کارم واجبه
-سریع بگو بدو
+میزاری با..........
هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت
-نه حق نداری با هیچکس بری بیرون
+اما میخوام برم مدرسه
-که چیکار کنی
+مربی رقص به سی هیون زنگ زده گفته کارم داره
-چرا به سی هیون زنک زده به خودت زنگ نزده
+عهههههه بابا چقد بهس میکنی خوب شمارمو نداشته
-به درک حق نداری بدون من پاتو از خونه بزاری بیرون
+اییییییش
برگشتم و به سمت در اتاقم راه افتادم
یهو پدرم گفت
-در ظمنا فکر فرار از پنجره هم به سرت نزنه چون دیروز رفته بودی بیرون دادم حفاظ کشیدن
دلم میخواست برم خر خره بابامو بگیرم خفش کنم
مرتیکه فلان فلان شده
رفته پنجره حفاظ کشیده
به در اتاقم رسیدم
وارد شدم و درو محکم بستم
دویدم و محکم روی تختم ولو شدم
حالا چیکار کنم
یهو در وا شد
بابام بود
باز معلوم نبود بام چیکار داره
+بله
-سریع گوشیتو بده من تا با زور ازت نگرفتم
-یالا
+الان به گوشی من چیکار داری دقیقا
-به تو ربطی نداره
+بیا
میدونستم دعوا کردن چاره کار نیست
بدون بهش و دعوا بهش دادم
از اتاقم رفت بیرون ...............
بچه ها کامنت لطفا یادتون نره
ممنون 💕💕💕💫💫
+سلام ممنون تو خوبی
-آرع کجایی
+براچی
-میخوام بدونم اگه میتونی بیای دم در خونمون باهم بریم مدرسه
+مدرسه چیکار
-خوانم مربی بهم گفت بت بگم که کارمون داره دوتامونو
+آها آزع میتونم
-خوبه پس سریع راه بیفت رسیدی هم بهم زنگ بزن
+اوکی ممنون که گفتی میبینمت
-باش خدافظ
+خدافظ
گوشیمو قط کردم و گذاشتم روی میز
میدونستم اگه بخوام از بابام اجازه بگیرم سرم داد میزنه و میگع نه
ولی بازم امید داشتم تا یه بار بگه میتونی بری
به سمت در اتاقم رفتم
دستگیره درو کشیدم پایین
پدرم داشت تلوزیون رو تعمیر میکرد
به سمتش رفتم
رسیدم بهش
+بابا
-ساکت
+کارم واجبه
-سریع بگو بدو
+میزاری با..........
هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت
-نه حق نداری با هیچکس بری بیرون
+اما میخوام برم مدرسه
-که چیکار کنی
+مربی رقص به سی هیون زنگ زده گفته کارم داره
-چرا به سی هیون زنک زده به خودت زنگ نزده
+عهههههه بابا چقد بهس میکنی خوب شمارمو نداشته
-به درک حق نداری بدون من پاتو از خونه بزاری بیرون
+اییییییش
برگشتم و به سمت در اتاقم راه افتادم
یهو پدرم گفت
-در ظمنا فکر فرار از پنجره هم به سرت نزنه چون دیروز رفته بودی بیرون دادم حفاظ کشیدن
دلم میخواست برم خر خره بابامو بگیرم خفش کنم
مرتیکه فلان فلان شده
رفته پنجره حفاظ کشیده
به در اتاقم رسیدم
وارد شدم و درو محکم بستم
دویدم و محکم روی تختم ولو شدم
حالا چیکار کنم
یهو در وا شد
بابام بود
باز معلوم نبود بام چیکار داره
+بله
-سریع گوشیتو بده من تا با زور ازت نگرفتم
-یالا
+الان به گوشی من چیکار داری دقیقا
-به تو ربطی نداره
+بیا
میدونستم دعوا کردن چاره کار نیست
بدون بهش و دعوا بهش دادم
از اتاقم رفت بیرون ...............
بچه ها کامنت لطفا یادتون نره
ممنون 💕💕💕💫💫
۲.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.