وقتی دلش گرفت جهان را قفس کشید

وقتی دلش گرفت جهان را قفس کشید
تنها مرا کشید و تو را هم نفس کشید

در بهت و خلسه وحس عجیب من
چرخ زمانه زندگیم راعبس کشید

دردو عذاب ومحنت و دوری برای من عشق و غرورو قلب تورا خارو خس کشید

یک لحظه هم به بودن تو دلخوشم نکرد
بعد از عذاب مفرط من یک نفس کشید
از دست این زمانه ی ناکوک ونامراد
طعم لبان قرمز یارم ملس کشید

با ما وفا نکردو نخواهد ،چرا که او
وقتی دلش گرفت جهان را قفس کشید

حلیمه خاتون ثاقب
باران
دیدگاه ها (۲)

حاصل بارش من نوگل خندانی شدحاصل خنده ی تو خانه ی ویرانی شدشه...

حاصل بارش من نوگل خندانی شدحاصل خنده ی تو خانه ی ویرانی شدشه...

قصدِ مناز حیات،تماشای چشمِ توست...ای جان به فدای چشمِ توبا ق...

بدون مقصد پایانه‌ها شبیه هم‌اندهمین که دور شوی خانه‌ها شبیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط