رمانعشق مخفی

رمان:عشق مخفی

ات:تو خونه من می‌خوام آب بخورم باید از تو اجازه بگیرم حداقل میتونستی قبلش بهم بگی
تهیون: اینو تو گوشت فرو کن دختر کوچولو من هرکاری که بخوام میکنم فهمیدی
ات:خفه شو ( آروم)
تهیون: چی گفتی ؟
ات:هیچی
بعد چند دقیقه به خونه رسیدیم تا رفتم تو اتاق گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم پی دی نیم چشمام چهارتا شد
ات: الو.
پی دی نیم: سریع بیا اینجا
ات:اما من که تازه اومدم خونه
پی دی نیم :کارت دارم زود بیا
و گوشی رو قطع کرد همون موقع تهیون اومد داخل
ات:میشه برم کمپانی؟
تهیون:نه
ات: لطفاً رئیسم کارم داره
تهیون:نه خیر نمیشه
و بعد از اتاق رفت بیرون ای خدا کمکم کن
لباسام رو عوض کردم و به پی دی نیم پیام دادم که نمیتونم برم گوشیم رو خاموش کردم و خوابیدم
صبح
از خواب بیدار شدم تا گوشیم رو روشن کردم دیدم هم پی دی نیم هم پسرا چند بار بهم زنگ زدن حوصله ی حرف زدن باهاشون رو نداشتم
رفتم تو اینترنت اما با خوندن خبر ها گوشی از دستم افتاد و اشکام جاری شد
؟: متأسفانه‌ دیشب در ساعت یک و نیم شب هواپیمای خانواده ی مین ات و مین شوگا که هردو عضو گروه بی تی اس هستن منفجر شده
و هر کسی که داخل اون هواپیما بوده کشته شده پلیس گفته که از عمد یکی این بمب هارو داخل چمدون خانواده ی مین گذاشته
همش زیر سر اون تهیونه ولی من که هرکاری که گفت رو انجام دادم
دیدگاه ها (۲۲)

رمان: عشق مخفیسریع گوشیم رو برداشتم و رفتم پیش تهیون ات:این ...

رمان: عشق مخفییه جون:تهیون برو یکم باهاش حرف بزن بهش بگو مری...

رمان عشق مخفی از زبون راوی (خودم)آت صبح اون روز که از خواب ب...

رمان :عشق مخفی تهیون:قبل اینکه اتفاق بدی برات بیوفته صدات رو...

پارت 2. خیانت

نام فیک: عشق مخفیPart: 33ویو ات*به ی خدمتکار گفتم ی پتو بیار...

love out of reachpart²گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود. با ذوق جواب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط