وقتی عاشق قاتلت میشی...

وقتی عاشق قاتلت میشی...
بعد اینکع اروم شدم
رفتم و محکم متینو بغل کردم
ولش یکم شک شد ولی بعدش اونم
بغلم کرد که یهو ارسلان گفت
ارسلان:هعی ماهم انجا شلغمیم
ا.ت:نه تو خیاری😂
ارسان: ممنون واقعا
ا.ت:توعم بیا بغلم حالا چوص نکن
*فلش بک به یه هفته بعد*
من الان یه هفته س خونه ارسامم
ارسام گفت امشب یه مهمونیه
که با پارتنرا شون میرن و گفت منم
به عنوان پارتنر اون برم منم قبول
کردم الان میخوایم بریم
خرید بعدشم میام حاضر شم
واسع مهمونی ساعت ۳:۳۰
من منتظر ارسامم تا بیاد چون
گفت ساعت ۴ میاد دنبالم
ارسام:سلاااااام
ا.ت:یا حضرت پی دی نیم
چته ترسیدم
ارسام:(داره از خنده جر میخوره)
ا.ت:یاااا نخند ایششش
ارسام:باشع باشع حاضری بریم
ا.ت:اره لتس گوووووووووووو
رفتیم پاساژی که پول دارا
میامدن واسه خرید من
تاحالا پامم اینجا نزاشتع
بود خیلی همچیش برندو
گرون بود به ارسام گفتم:
ا.ت:ارسام بنظرت اینجا خیلی گرون نی؟
ارسام:واسه صاحب پاساژ فکر نکنم
ا.ت:وایسا ببینم پاساژ ماله توعه
ارسام:اره تعجب کردی؟
ا.ت:از تعجب یچی اونور تر گرخیدم
)باخنده)
اول رفتیم برشکا بعد رفتیم
نایک بعد رفتم گوچی
بعد ۲ ساعت بلخر یچی
گرفتیم ورفتیم خونه
حاضر شدم ارسام رفته بود بیرون
منتظر ارسام بودم که اومد
پااااااااایااااااااان
لباس ا.ت ارسامو میکاپا رو میزارم