در خاستی
#در خاستی
ادامه تکپارتی جونگکوک
تا خاستم جوابشو بدم تلفنو روم قط کرد
اون چطور جرعت میکنه راجب ا/ت اینجوری حرف بزنه
یهو صدای بوغ ماشینای پشت سرم بلند شد سری گاز دادمو رفتم سمت خونه ا/ت
رسیدمو زنگ درو زدم که ا/ت درو باز کرد خیلی زیبا شده بود محوش شده بودم
در جواب لبخندش یه یه خنده دندون نما زدمو دستشو گرفتمو اوردم بیرونه خونه
×چاگی چقد جذاب شدی
×ممنون کوک توعم خیلی خوشتیپ شدی
گونشو بوس.یدمو راه افتادیم سمت ماشین
درو براش باز کردم نشست خودمم رفتم سمت فرمون
ویو ا/ت
تو ماشین زیاد باهم حرف نزدیم تا به رستوران رسیدیم رفتیم سر میز و عذارو سفارش دادیم که کوک گفت باید بره دسشویی بعد چند دقیقه یه پیامک براش اومد کنجکاو شده بودم که کیه پس گوشیشو در اوردم و پیامکو خوندم
(امشب ساعت هشت میایی به این ادرس وگرنه بلایه بدی سره عشقت میاد)
چی این کی بود یعنی چی داشت چی میگفت کوک رو دیدم که داشت میومد پس گوشیشو گذاشتم سر جاش
ویو بعد ناهار
کوک منو گذاشت خونه و خودشم رفت تصمیم داشتم برم به اون ادرس تا ببینم کی این پیامو براش نوشته پس یه قهوه خوردمو رفتم تو اتاقم تا دوش بگیرمو حاضر شم
ویو ساعت ۷:۳۰
ویوا/ت
حاضر شدمو یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت اون محل به راننده گفتم پایین تر وایسه
از ماشین پیاده شدمو راه افتادم اونجا که ماشین کوک رو دیدم پس درست اومدم اینجا چیکار داری جونگکوک
رفتم نزدیک تر کی دیدم از داخل اون ساختمون نسفه کاره داره صدای شلیک میاد خیلی ترسیده بودم ولی تمام شجاعتمو جم کردمو رفتم جلو تر ریدم کوک داره یه نفو شکنجه میکنه و بد بلند گفت
×منکه بهت گفتم هیشکس نمیتونه مافیایی بالاتر از من باشه اونم با تهدید کردن جون دوست دخترم
چی نه نه امکان نداره اون گفت مافیا ینی کوک مافیاس
با صدای بریم گفتن جونگکوک رشته افکارم پاره شد و سری یه جا قایم شدم اما دیر بود اون منو دید وایی حالا باید چیکار کنم
با کشیده شدن بازوم توست یه نفر برگشتم سمتش
×ا/ت تو اینجا چیکار میکنی بهم بگو ببینم چی دیدی(عصبی و نگران)
+اینو من باید ازت بپرسم حرفایی اونجا میگفتی چی بود تو واقعا یه مافیایی
×ا/ت داری زیاده روی میکنی پاتو از گلیمت دراز تر نکن
+این همه مدت داشتی بهم دروغ میگفتی حالا من شدم ادم بده(دادوعصبی)
×ا/ت(حرصی)
+چیه ها چیه نکنه الان میخا بازم بهم دروغ بگ........
حرفم با احساس سوزش کنار لبم قط شد اره اون بهم سیلی زد اما فقط با این راضی نشد چونمو گرفتو منو چسبوند به دیوار
×بهت گفتم پاتو از گلیمت دراز تر نکنی
من دوست دارم ولی خودتم خوب میدونی
من چقد رو کنترل خشمم ضعیفم
و با چونه پرتم کرد رو زمین دستمو گرفتو
بلند کرد برد تو ماشین و رفتیم سمت خونه من تو ماشین اصلا باهاش حرف نزدم..
ادامه تکپارتی جونگکوک
تا خاستم جوابشو بدم تلفنو روم قط کرد
اون چطور جرعت میکنه راجب ا/ت اینجوری حرف بزنه
یهو صدای بوغ ماشینای پشت سرم بلند شد سری گاز دادمو رفتم سمت خونه ا/ت
رسیدمو زنگ درو زدم که ا/ت درو باز کرد خیلی زیبا شده بود محوش شده بودم
در جواب لبخندش یه یه خنده دندون نما زدمو دستشو گرفتمو اوردم بیرونه خونه
×چاگی چقد جذاب شدی
×ممنون کوک توعم خیلی خوشتیپ شدی
گونشو بوس.یدمو راه افتادیم سمت ماشین
درو براش باز کردم نشست خودمم رفتم سمت فرمون
ویو ا/ت
تو ماشین زیاد باهم حرف نزدیم تا به رستوران رسیدیم رفتیم سر میز و عذارو سفارش دادیم که کوک گفت باید بره دسشویی بعد چند دقیقه یه پیامک براش اومد کنجکاو شده بودم که کیه پس گوشیشو در اوردم و پیامکو خوندم
(امشب ساعت هشت میایی به این ادرس وگرنه بلایه بدی سره عشقت میاد)
چی این کی بود یعنی چی داشت چی میگفت کوک رو دیدم که داشت میومد پس گوشیشو گذاشتم سر جاش
ویو بعد ناهار
کوک منو گذاشت خونه و خودشم رفت تصمیم داشتم برم به اون ادرس تا ببینم کی این پیامو براش نوشته پس یه قهوه خوردمو رفتم تو اتاقم تا دوش بگیرمو حاضر شم
ویو ساعت ۷:۳۰
ویوا/ت
حاضر شدمو یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت اون محل به راننده گفتم پایین تر وایسه
از ماشین پیاده شدمو راه افتادم اونجا که ماشین کوک رو دیدم پس درست اومدم اینجا چیکار داری جونگکوک
رفتم نزدیک تر کی دیدم از داخل اون ساختمون نسفه کاره داره صدای شلیک میاد خیلی ترسیده بودم ولی تمام شجاعتمو جم کردمو رفتم جلو تر ریدم کوک داره یه نفو شکنجه میکنه و بد بلند گفت
×منکه بهت گفتم هیشکس نمیتونه مافیایی بالاتر از من باشه اونم با تهدید کردن جون دوست دخترم
چی نه نه امکان نداره اون گفت مافیا ینی کوک مافیاس
با صدای بریم گفتن جونگکوک رشته افکارم پاره شد و سری یه جا قایم شدم اما دیر بود اون منو دید وایی حالا باید چیکار کنم
با کشیده شدن بازوم توست یه نفر برگشتم سمتش
×ا/ت تو اینجا چیکار میکنی بهم بگو ببینم چی دیدی(عصبی و نگران)
+اینو من باید ازت بپرسم حرفایی اونجا میگفتی چی بود تو واقعا یه مافیایی
×ا/ت داری زیاده روی میکنی پاتو از گلیمت دراز تر نکن
+این همه مدت داشتی بهم دروغ میگفتی حالا من شدم ادم بده(دادوعصبی)
×ا/ت(حرصی)
+چیه ها چیه نکنه الان میخا بازم بهم دروغ بگ........
حرفم با احساس سوزش کنار لبم قط شد اره اون بهم سیلی زد اما فقط با این راضی نشد چونمو گرفتو منو چسبوند به دیوار
×بهت گفتم پاتو از گلیمت دراز تر نکنی
من دوست دارم ولی خودتم خوب میدونی
من چقد رو کنترل خشمم ضعیفم
و با چونه پرتم کرد رو زمین دستمو گرفتو
بلند کرد برد تو ماشین و رفتیم سمت خونه من تو ماشین اصلا باهاش حرف نزدم..
۴۶۴
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.