پارت 1
پارت 1
نگاهم و تو فضای خاکستری و بزرگ مکان انداخت . با اینکه تازه کار بودم و اولین باری بود که پامو تو همچین مکانی میذاشتم ولی اعتماد به نفس بالا داشتم و خونسرد بود . دستمو توی جیبم فرو بردم و به همراه دو مرد به سمت اتاق رئیس میرفتیم . راهرو پر از بادیگارد بود که اتاق رئیس رو اسکورت میکردن . حتما خر بزرگیه که این همه نوچه داره . سه نفر پشت در دفتر رئیش ایستادیم .
@ آقای جئون ایکس ( x ) اومد .
( توی مکان کارشون نباید از اسم واقعیشون استفاده کنن. صدای بم و مردانه ای جواب داد .
_ بیا داخل .
مردی که جلو تر ایستاده بود دستگیره رو خم کرد در باز شد . اتاق نیمه تاریک بود . صدای موزیک بی صدایی پخش میشد و بوی سیگار میومد. به وایب فضا دل بستم . از بچگی عاشق فیلم های مافیایی و اکشن و خشن بودم . خیلی خفنه ولی بچه بازی که نیست . با یه کرجی زدم به دل اقیانوس.
@ هعی به چی فکر میکنی؟
با صدای مرد به خودم اومدم . به تنهایی وارد اتاق شدم و در رو پست سرم بستم . قدمی به جلو برداشتم و نگاهم رو توی اتاق چرخوندم مرد فقط صورتش تو سایه بود و نور فقط بدنش رو قابل دیدن کرده بود زیر نور لامپ ایستادم و گفت :
سلام رئیس ...
مرد با صدای گرم و لحن سردی گفت :
_ ایکس هستی؟
بله قربان .
نمیدونم این خونسردی رو از کجا صاحب شده بودم ولی کمی میترسیدم .
_ خودتو معرفی کن .
اطلاعات شخصیم؟
_ بله من رئیستم باید بدوم.
نمیدونستم داره امتحانم میکنه یا جدی میگه . برای همین از خودم زرنگی به خرج دادم و گفت :
به من گفته شده هویتم رو فاش نکنم . میدونم شما رئیس هستید ولی کلی از افرادتون پشت در ایستادن .
مرد از جاش بلند شد و زیر نور قرار گرفت . کمی تعجب کردم. برخلاف انتظارم مردی خوش چهره جوان و البته خوش هیکل بود . لبخند سردی به لب داشت . آروم به سمت در رفت و افرادی که توی راهرو ایستاده بودن رو مرخص کرد . به سمتم اومد و گفت:
_ آفرین ازت خوشم اومد . باهوشی ...
منم لبخندی زورکی زدم و سرمو تکون دادم .
_ حالا خودتو معرفی کن ببینم ....
صدامو صاف کردم و پرسیدم ″ رفتن ؟ ″ و اون هم سرش رو به نشونه تایید تکون داد .
+ یونجو کیم هستم.
رئیس به سمتم اومد و گفت :
_ کارت شناساییت؟
کارتو از جیب کت مشکی رنگم خارج کردم، به دست آقای جئون دادم و کراوات زرشکیمو مرتب کردم .
به دقت به اطلاعاتم خیره بود . نگاهی به عکس روی کارت و نگاهی به من انداخت . خندید و با تمسخر گفت :
_ متولد ۱۹۹۸ هستی ؟ هنوز بچه ای ...
چقدر بی فرهنگ ... بهم برخورد کارتمو محکم ازش گرفتم و توی جیبم گذاشتم . به سمت دیوار رفت و کلید لامپ رو زد . اتاق روشن شد و با تابیدن نور به چشمام ،خود به خود بسته شدن. بعد مدت کوتاهی چشمامو باز کردم . قیافشو بهتر میدیدم . واقعا قیافه داره . یه جورایی روش کراش زدم .
لایک شه ...
نگاهم و تو فضای خاکستری و بزرگ مکان انداخت . با اینکه تازه کار بودم و اولین باری بود که پامو تو همچین مکانی میذاشتم ولی اعتماد به نفس بالا داشتم و خونسرد بود . دستمو توی جیبم فرو بردم و به همراه دو مرد به سمت اتاق رئیس میرفتیم . راهرو پر از بادیگارد بود که اتاق رئیس رو اسکورت میکردن . حتما خر بزرگیه که این همه نوچه داره . سه نفر پشت در دفتر رئیش ایستادیم .
@ آقای جئون ایکس ( x ) اومد .
( توی مکان کارشون نباید از اسم واقعیشون استفاده کنن. صدای بم و مردانه ای جواب داد .
_ بیا داخل .
مردی که جلو تر ایستاده بود دستگیره رو خم کرد در باز شد . اتاق نیمه تاریک بود . صدای موزیک بی صدایی پخش میشد و بوی سیگار میومد. به وایب فضا دل بستم . از بچگی عاشق فیلم های مافیایی و اکشن و خشن بودم . خیلی خفنه ولی بچه بازی که نیست . با یه کرجی زدم به دل اقیانوس.
@ هعی به چی فکر میکنی؟
با صدای مرد به خودم اومدم . به تنهایی وارد اتاق شدم و در رو پست سرم بستم . قدمی به جلو برداشتم و نگاهم رو توی اتاق چرخوندم مرد فقط صورتش تو سایه بود و نور فقط بدنش رو قابل دیدن کرده بود زیر نور لامپ ایستادم و گفت :
سلام رئیس ...
مرد با صدای گرم و لحن سردی گفت :
_ ایکس هستی؟
بله قربان .
نمیدونم این خونسردی رو از کجا صاحب شده بودم ولی کمی میترسیدم .
_ خودتو معرفی کن .
اطلاعات شخصیم؟
_ بله من رئیستم باید بدوم.
نمیدونستم داره امتحانم میکنه یا جدی میگه . برای همین از خودم زرنگی به خرج دادم و گفت :
به من گفته شده هویتم رو فاش نکنم . میدونم شما رئیس هستید ولی کلی از افرادتون پشت در ایستادن .
مرد از جاش بلند شد و زیر نور قرار گرفت . کمی تعجب کردم. برخلاف انتظارم مردی خوش چهره جوان و البته خوش هیکل بود . لبخند سردی به لب داشت . آروم به سمت در رفت و افرادی که توی راهرو ایستاده بودن رو مرخص کرد . به سمتم اومد و گفت:
_ آفرین ازت خوشم اومد . باهوشی ...
منم لبخندی زورکی زدم و سرمو تکون دادم .
_ حالا خودتو معرفی کن ببینم ....
صدامو صاف کردم و پرسیدم ″ رفتن ؟ ″ و اون هم سرش رو به نشونه تایید تکون داد .
+ یونجو کیم هستم.
رئیس به سمتم اومد و گفت :
_ کارت شناساییت؟
کارتو از جیب کت مشکی رنگم خارج کردم، به دست آقای جئون دادم و کراوات زرشکیمو مرتب کردم .
به دقت به اطلاعاتم خیره بود . نگاهی به عکس روی کارت و نگاهی به من انداخت . خندید و با تمسخر گفت :
_ متولد ۱۹۹۸ هستی ؟ هنوز بچه ای ...
چقدر بی فرهنگ ... بهم برخورد کارتمو محکم ازش گرفتم و توی جیبم گذاشتم . به سمت دیوار رفت و کلید لامپ رو زد . اتاق روشن شد و با تابیدن نور به چشمام ،خود به خود بسته شدن. بعد مدت کوتاهی چشمامو باز کردم . قیافشو بهتر میدیدم . واقعا قیافه داره . یه جورایی روش کراش زدم .
لایک شه ...
۱.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.