وای بچه ها یه خبر دارم امروز خونه ی اوبانای و اینا بودم ا
وای بچه ها یه خبر دارم امروز خونه ی اوبانای و اینا بودم اول رفتیم تو اتاق من اعدای مویچیرو دراوردم اونم شد اوبانای (مثلا) بعد گرفتم از لوله ی گازشون خواستم ازش برم بالا یه دفعه کنده شد خرابکاری پشت سر خرابکاری بعد بی سر و صدا یه گوشت کوپ از تو اشپزخونه برداشتیم . بعد قدمون نرسید چند تا بالش گزاشتیم زیر پامون . اول اشتباه وصلش کردیم دوباره در اومد بعد خرابکاری بعدی اوبانای گوشت کوپ رو ازم گرفت و رفت بالای بالش ها تا درستش کنه اشتباهی انقدر مهکم حتی از منم مهکم تر زد به دیواره ، دیوارو کامل کند 🤣🤣🤣اون هیچی بعد رفتیم سراغ لوازم تحریر ها و نقاشی های من و اوبانای یه خودکار برداشت اما نمی نوشت خواست شاهکار کنه درستش بکنه کاملا خرابش کرد همه ی جوهرش ریخت رو فرش بعد نشست با ابرنگ من رنگش کرد اولش معلوم نبود ولی چند دقیقه بعد ابرنگ و جوهر باهم قاطی شدن و سبز رنگ شدن خیلی ضایع بود 🤣🤣🤣من (مویچیرو) داشتم با اوبانای بازی میکردم که از پشت افتادم سرم خورد تو شیشه ی کمدشون ، شیشه شکست و همش ریخت رو من شانس اوردم چیزیم نشد بعد مامانش اومد کمی کتکمون زد 🤣🤣🤣بعد شب یه شمع تو اتاق روشن کردیم مویچیرو یا همون خودم بهش گفتم حواست باشه شمعرو نندازی چند دقیقه بعد داشت به شمع دست میزد که دستش خورد بهش و افتاد بازم شانس اوردیم خونه رو اتیش نزد 😂 بعد نتونستیم بریم کهنه بیاریم چون مامان و بابای اون و مامان و بابای من تو حال (پذیرایی) بودن دیگه نشستیم با ناخن همشو کندیم چون خشک شده بود 🤣🤣🤣بعد فرداش میخواستیم یه جشن بگیریم مامان و باباهامون خونه نبودن میز رو چیدیم بعضی از ظرف ها رو هم بردیم اوبانای داشت ظرف های شسته شده رو خشک می کرد یکی از ظرف ها لیز برد و از این شانس ما اوبانای رو سرامیک وایساده بود و ظرف کاملا خرد شد بعد تکه هاشو برداشیت ریختیم تو ناینول و انداختیم تو سطل زباله ی دمه در 😂😂🤣 داشتم تخم مرغ درست میکردم خواستم زیرش رو کم کنم یه دفعه دسته ی گاز از جاش در اومد هر کاری کردم نرفت سر جا و تخم مرغه سوخت و چسبید به ماهی تابه 😂😂😂
۲.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.