من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۸ -منو بیدار کردی حالا میخوای ر
من دوستت دارم دیونه # #پارت۱۰۸ #-منو بیدار کردی حالا میخوای راحت بخوابی ولی منه بدبخت تا صبح از این پهلو به اون پهلو بشم.
-خب میگی چیکار کنم.
-برام لالایی بخون،خندیدم وگفتم:
-حالت خوبه عرفان من لالایی بلد نیستم خرس گنده.ناخوداگاه یاد لالایای بابام افتادم بغض سیب شد تو گلوم..
-رویا میخونی..؟؟
-میگم که بلد نیستم
-خسته نباشی مامان خوبی میشی،
-بعدأ یاد میگیرم.
-امیدوارم..پس یه چیزی بگومن بخوابم دیگه،
-خب چی بگم؟؟
-یه چیزی تعریف کن،
-به من چه خودت گوسفندای مش رجبو شمارش کن تا خوابت ببره.
-عه اینو منو نصف شبی بیدار کرده ..میگه به من چه..
-خب خوابم بدبود،
-آخی، حالا نمیخوادگریه کنی یجوری میخوابم دیگه چیکارکنم،
-آفرین پسرخوب بخواب خوابای خوب ببینی شبت رویایی،
-شب توأم امیری خوب بخواب،باشنیدن اسم امیرلبخندم فروکش کرد،فقط بلده بزنه توذوق من
گوشی رو قطع کردمو روی میز گذاشتم ،سرمو گذاشتم روبالش وتو خودم مچاله شدم.
-بااسرار شدید خانم ستوده ای بزرگ من وصیت نامه رو میخونم
-شما لطف دارید جناب وکیل بفرمایید.
- اینجانوشته که یک دونگ از شرکت به برادرزادشون..سینا ستوده تعلق میگیره ماباقی با همه ای اموالش به دخترش رویاستوده.چشمم به دست سینا افتاد که باقدرت به لبه ای مبل فشار میداد.
به امیر نگاه کردم.لبخند آرامش بخشی زدوبه وکیل چشم دوخت
-آقای وکیل بعدا از گفتن یه سری مراحل که باید طی بشه خداحافظی کردورفت.
سینا بادادازجاش بلندشد
-یعنی چی همه ای اموالشو زده به نام این دختره ای خنگ که هیچی حالیش نمیشه.اموال پدر منو زده به نام این دیونه ای روانی
امیربالحن تندی گفت:
-مواظب حرف زدنت باش
-تو یکی ببنددهنتو،
-مثلا نبندم چه غلطی میکنی.؟؟
-جمع کن بابا.حوصله ای بحث باتویکی رو ندارم.به من نزدیک شد انگشتشو باحالت تهدید تکون داد،
-قبلنم گفتم بازم میگم همه ای این اموال حق منه.همه رو از دستت میگیرم ،مطمعن باشه
-تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی.
-حالا میبینی رویاخانم.اینو گفت ورفت.دستامو جلو صورتم گرفتم.زن عمو کنارم نشست
-زن عمو من دیگه طاقتم تموم شده هرچی هیچی به این پسرت نمیگم ،بدتروبدتر میشه
-از خونت بندازش بیرون بابهت به زن عمو نگاه کردم.
-بندازمش بیرون؟؟
-آره ،اگه وجود منم اذیتت میکنه منم میرم.
-زن عمو این چه حرفیه ،من خیلی وقت بود که میخواستم سینارو از اینجا بیرون کنم ولی بخاطر شما کوتاه میومدم که مبادا ناراحت بشین..ولی حالا که شماتایید میکنید ومشخص شد این خونه مال منه.
-تو سینارو از اینجابیرون میکنی..به امیر که این حرفوزد چشم دوختم
-بله.بیرونش میکنم
(عرفان)
-آرشین داره میاد
-دارمش
-ایول به تو به زور آوردمش بیرون ببینم چیکار میکنی.
-باشه
چشمم به آرشین افتاد که به سروش نزدیک شد
نویسنده:S.m.a.E
-خب میگی چیکار کنم.
-برام لالایی بخون،خندیدم وگفتم:
-حالت خوبه عرفان من لالایی بلد نیستم خرس گنده.ناخوداگاه یاد لالایای بابام افتادم بغض سیب شد تو گلوم..
-رویا میخونی..؟؟
-میگم که بلد نیستم
-خسته نباشی مامان خوبی میشی،
-بعدأ یاد میگیرم.
-امیدوارم..پس یه چیزی بگومن بخوابم دیگه،
-خب چی بگم؟؟
-یه چیزی تعریف کن،
-به من چه خودت گوسفندای مش رجبو شمارش کن تا خوابت ببره.
-عه اینو منو نصف شبی بیدار کرده ..میگه به من چه..
-خب خوابم بدبود،
-آخی، حالا نمیخوادگریه کنی یجوری میخوابم دیگه چیکارکنم،
-آفرین پسرخوب بخواب خوابای خوب ببینی شبت رویایی،
-شب توأم امیری خوب بخواب،باشنیدن اسم امیرلبخندم فروکش کرد،فقط بلده بزنه توذوق من
گوشی رو قطع کردمو روی میز گذاشتم ،سرمو گذاشتم روبالش وتو خودم مچاله شدم.
-بااسرار شدید خانم ستوده ای بزرگ من وصیت نامه رو میخونم
-شما لطف دارید جناب وکیل بفرمایید.
- اینجانوشته که یک دونگ از شرکت به برادرزادشون..سینا ستوده تعلق میگیره ماباقی با همه ای اموالش به دخترش رویاستوده.چشمم به دست سینا افتاد که باقدرت به لبه ای مبل فشار میداد.
به امیر نگاه کردم.لبخند آرامش بخشی زدوبه وکیل چشم دوخت
-آقای وکیل بعدا از گفتن یه سری مراحل که باید طی بشه خداحافظی کردورفت.
سینا بادادازجاش بلندشد
-یعنی چی همه ای اموالشو زده به نام این دختره ای خنگ که هیچی حالیش نمیشه.اموال پدر منو زده به نام این دیونه ای روانی
امیربالحن تندی گفت:
-مواظب حرف زدنت باش
-تو یکی ببنددهنتو،
-مثلا نبندم چه غلطی میکنی.؟؟
-جمع کن بابا.حوصله ای بحث باتویکی رو ندارم.به من نزدیک شد انگشتشو باحالت تهدید تکون داد،
-قبلنم گفتم بازم میگم همه ای این اموال حق منه.همه رو از دستت میگیرم ،مطمعن باشه
-تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی.
-حالا میبینی رویاخانم.اینو گفت ورفت.دستامو جلو صورتم گرفتم.زن عمو کنارم نشست
-زن عمو من دیگه طاقتم تموم شده هرچی هیچی به این پسرت نمیگم ،بدتروبدتر میشه
-از خونت بندازش بیرون بابهت به زن عمو نگاه کردم.
-بندازمش بیرون؟؟
-آره ،اگه وجود منم اذیتت میکنه منم میرم.
-زن عمو این چه حرفیه ،من خیلی وقت بود که میخواستم سینارو از اینجا بیرون کنم ولی بخاطر شما کوتاه میومدم که مبادا ناراحت بشین..ولی حالا که شماتایید میکنید ومشخص شد این خونه مال منه.
-تو سینارو از اینجابیرون میکنی..به امیر که این حرفوزد چشم دوختم
-بله.بیرونش میکنم
(عرفان)
-آرشین داره میاد
-دارمش
-ایول به تو به زور آوردمش بیرون ببینم چیکار میکنی.
-باشه
چشمم به آرشین افتاد که به سروش نزدیک شد
نویسنده:S.m.a.E
۹۰.۲k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.