🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۷ -اصلا این پسره چی داره ای
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۰۷ #-اصلا این پسره چی داره اینقدر داری براش بال بال میزنی
-آخی عشقم حسودیت شد.
-عشقمو زهرمار.
صدای مامان بزرگ بلند شد ،شما دوتا نمیخواین شام بخورین.
-چراالان میایم،بریم امیر.
-نه اول جواب سوالمو بده.
-ببین امیر اون پسره حالش خوب نیست.همش به مردن فکر میکنه.اگه باهمین فکر پیش بره بالاخره کار دست خودش میره..حیف نیست یه جون سالم بخاطر یه شوق روحی روانی بره زیر یه خروار خاک تو دلت نمیسوزه..من به خانوادش قول دادم که حال پسرشون رو خوب میکنم .اونا رو من حساب کردن ومن نمیخوام امیدشون ناامید بشه.
-آرشین از خودش مطمعنه، اون پسره که ازخودش مطمعن نیست اگه وابسته ای آرشین شد بعد آرشین یهو بزاره بره بازم میشه همون آش وهمون کاسه.
-نه امیر جان اشتباه نکن..این آقاسروش ماازاون پسراست که هر دختری آرزوی داشتنشو داره..از کجامعلوم آرشینم وابسته نشد..بد میکنم یه داماد همه چیز تموم میندازم تو دامنتون.
امیر سمت من یورش آورد.
-تو نمیخواد واسه خواهر من شوهر پیداکنی.بلند خندیدم.
-زهرمار
-تو حلقت قبول کن دیگه.
-باشه قبول میکنم..ولی وای به حالت عرفان وای به حالت اگه اتفاقی براخواهرم بیفته..زنده زنده چالت میکنم.
-دلت میاد پسر به این خوبی وبانمکی رو.
-آره چرا دلم نیاد..همین الانم اگه پاش بیفته این کارو میکنم.
-واقعا مرسی..
-خواهش.
امیر کمی نگران بود اینو میتونستم از صورتش بخونم...امیرروآرشین خیلی حساس بود و به هرکسی اجازه نمیداد باخواهرش دم پر بشه ...
-امیر نگران نباش دیگه باور کن من هوای آرشینو دارم..من اونقدرام بی غیرت نیستم..آرشین عین خواهرمه به هیچ وجه اجازه نمیدم آسیبی بهش برسه حالا هم پاشو بریم شام بخوریم پاشو.
(رویا)
-نه..نه.عرفان..عرفاااان سریع ازخواب پریدم قلبم عین بمب ساعتی میزد همه ای تنم عرق کرده بود.گلوم خشک شده بود.بادستای لرزون یه لیوان آب براخودم ریختم ویه نفس سرکشیدم.
نگاهی به ساعت انداخت.ساعت ۳شب بود شماره ای عرفان رو گرفتم..بعد از چندتا بوق صدای خواب آلودش تو گوشی پیچید.
-هوم..چیه..باشنیدن صداش نفس راحتی کشیدم واسمشو صداکردم
-عرفان،
-چیه تو کی هستی ..چی میخوای ؟؟
لبخندی رو لبم نشست.
-عرفان منم.
-خوب من هم منم.مردم آزاری،
-عرفان رویام،
-خب منم دریام،
-خیلی بیشعوری ،صدای خندشو شنیدم،
-بیشعور منم..یه نگاه به ساعت بنداز تا شخص بشه کی بیشعوره..
-خب خوابتو دیدم،
-عه خب چه خوابی دیدی؟؟
-خواب دیدم ،که ولش کن بد بود نمیخوام به زبونش بیارم،
-خواب دیدی مُردم.
چیری نگفتم.
-پی همین خوابودیدی،درسته؟؟
-اصلا ولش کن کاری نداری شبت بخیر.خواستم گوشی رو قطع کنم
-نه صبرکن،
دستم متوقف شد،
نویسنده:S.m.a.E
-آخی عشقم حسودیت شد.
-عشقمو زهرمار.
صدای مامان بزرگ بلند شد ،شما دوتا نمیخواین شام بخورین.
-چراالان میایم،بریم امیر.
-نه اول جواب سوالمو بده.
-ببین امیر اون پسره حالش خوب نیست.همش به مردن فکر میکنه.اگه باهمین فکر پیش بره بالاخره کار دست خودش میره..حیف نیست یه جون سالم بخاطر یه شوق روحی روانی بره زیر یه خروار خاک تو دلت نمیسوزه..من به خانوادش قول دادم که حال پسرشون رو خوب میکنم .اونا رو من حساب کردن ومن نمیخوام امیدشون ناامید بشه.
-آرشین از خودش مطمعنه، اون پسره که ازخودش مطمعن نیست اگه وابسته ای آرشین شد بعد آرشین یهو بزاره بره بازم میشه همون آش وهمون کاسه.
-نه امیر جان اشتباه نکن..این آقاسروش ماازاون پسراست که هر دختری آرزوی داشتنشو داره..از کجامعلوم آرشینم وابسته نشد..بد میکنم یه داماد همه چیز تموم میندازم تو دامنتون.
امیر سمت من یورش آورد.
-تو نمیخواد واسه خواهر من شوهر پیداکنی.بلند خندیدم.
-زهرمار
-تو حلقت قبول کن دیگه.
-باشه قبول میکنم..ولی وای به حالت عرفان وای به حالت اگه اتفاقی براخواهرم بیفته..زنده زنده چالت میکنم.
-دلت میاد پسر به این خوبی وبانمکی رو.
-آره چرا دلم نیاد..همین الانم اگه پاش بیفته این کارو میکنم.
-واقعا مرسی..
-خواهش.
امیر کمی نگران بود اینو میتونستم از صورتش بخونم...امیرروآرشین خیلی حساس بود و به هرکسی اجازه نمیداد باخواهرش دم پر بشه ...
-امیر نگران نباش دیگه باور کن من هوای آرشینو دارم..من اونقدرام بی غیرت نیستم..آرشین عین خواهرمه به هیچ وجه اجازه نمیدم آسیبی بهش برسه حالا هم پاشو بریم شام بخوریم پاشو.
(رویا)
-نه..نه.عرفان..عرفاااان سریع ازخواب پریدم قلبم عین بمب ساعتی میزد همه ای تنم عرق کرده بود.گلوم خشک شده بود.بادستای لرزون یه لیوان آب براخودم ریختم ویه نفس سرکشیدم.
نگاهی به ساعت انداخت.ساعت ۳شب بود شماره ای عرفان رو گرفتم..بعد از چندتا بوق صدای خواب آلودش تو گوشی پیچید.
-هوم..چیه..باشنیدن صداش نفس راحتی کشیدم واسمشو صداکردم
-عرفان،
-چیه تو کی هستی ..چی میخوای ؟؟
لبخندی رو لبم نشست.
-عرفان منم.
-خوب من هم منم.مردم آزاری،
-عرفان رویام،
-خب منم دریام،
-خیلی بیشعوری ،صدای خندشو شنیدم،
-بیشعور منم..یه نگاه به ساعت بنداز تا شخص بشه کی بیشعوره..
-خب خوابتو دیدم،
-عه خب چه خوابی دیدی؟؟
-خواب دیدم ،که ولش کن بد بود نمیخوام به زبونش بیارم،
-خواب دیدی مُردم.
چیری نگفتم.
-پی همین خوابودیدی،درسته؟؟
-اصلا ولش کن کاری نداری شبت بخیر.خواستم گوشی رو قطع کنم
-نه صبرکن،
دستم متوقف شد،
نویسنده:S.m.a.E
۹۹.۳k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.