🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۶ (عرفان)
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۰۶ #(عرفان)
پشت دراتاقش قرارگرفتم.چشماموروهم فشردمو کلافه دست تو موهام کشیدم.خیلی سخته کسی که باتمام وجودت دوستش داری جلوت گریه کنه ولی نتونی باخیال راحت وبدون احساس گناه توآغوشت بگیری وباحرفای دلگرم کننده آرومش کنی، دلم نیومد بااون حال تنهاش بزارم،یه نفس عمیق کشیدمو دوباره داخل شدم.هنوز همونجانشسته بود آروم نزدیک شدم وصداش کردم،
-رویا..بی حواس گفت:
-هوم
-کوفت توهنوزم نشستی،باصدایی که بغض توش موج میزد گفت:
-کوفت تودل عمت،مگه تونرفتی،
-ضایع من عمه ندارم.
-این حرفو اگه بلد نبودی چیکارمیکردی.
-هیچی ازکلمات دیگه استفاده میکردم.
سمت من چرخید.اشک ازروگونش سرخورد پایین.اشکاش داشت عصبیم میکرد
-رویاگریه نکن ،داری عصبیم میکنی.
-مگه برات مهمه
-مهمه که میگم.
-دروغ نگو عرفان ، اصلا برات مهم نیست،برام ثابت شده،
-رویامن چیکار کردم که بهت ثابت شده برام مهم نیستی.
-یکم فکرکنی میفهمی چیکارکردی،
فقط تنونستم بگم
-کاش زودتردیده بودمت رویا،،
بهم خیره شد،
-جانم مامان بزرگ؟
-بیاشام بخور.
- شمابخورین من میام الان.
-باشه زود بیا.
-چشم.
-خب امیر چی گفت؟؟
-از دستت عصبی شد میگفت میاد پیشت.فکرکنم تیکه بزرگت گوشته.
-خیلی عصبی بود.؟
-آره،
-قبول کرد،
-آره باکلی اسرار قبول کرد ولی گفت حساب تورو میرسه،
-ولش کن ،حرف زیادی میزنه
-کی حرف زیادی میزنه؟
-چراصداتو مثل امیر کردی؟
-چی میگی من صدامو مثل امیر نکردم
گردنم کشیده شد،
-آی آی چیکار میکنی.
-عه عرفان چیشده؟؟
امیر گوشی رو از دستم گرفت وجواب رویارو داد.
-چیزی نیست عزیزم فقط سرش یکم به تنش زیادی میکنه.میخوام بارشو سَبُک کنم.
-....
-نه عزیزم فقط یکم ادبش میکنم.فعلا خدانگهدار
گوشی رو روی میز گذاشت.
-مگه خواهر من اسباب بازیه
-نه
-پس چی ؟؟این فکر مسخره از کجا به ذهنت رسید.عرفان من نمیخوام بااحساسات خواهرم بازی بشه.اصلا اون پسره مگه خودش فامیل نداره،برو از اونا بخواه که کمکش کنن
-امیر تو که نامرد نبودی
-الان شدم دور خواهر منو خط میکشی هیچ حسابی هم رو آرشین نمیکنی،
-من که نمیگم عاشق هم بشن.فقط میگم آرشین یه چند..
-هیس عرفان چیزی نگو.خودت میدونی که من رو آرشین چقدر حساسم.دنبال یکی دیگه باش.
-تو که به رویا گفته بودی قبوله.
-به رویاگفتم چون نخواستم ناراحت بشه.
تو هم اگه رویا چیزی گفت.میگی از کارت منصرف شدی .یه راه دیگه براخوب کردنش انتخاب کن.
-باشه حرفی نیست ..ولی یادت باشه بد دل عرفانو شکوندی.
-خوشحالم که دلشو شکوندم.
-امیر اون پسر گناه داره باور کن این تنها راهه که میتونه رو اون تاثیر بزاره وحالشو خوب کنه..اگه راهای دیگه هم باشه دریغ نمیکنم.
آرشین خودش میگه قبوله چون به خودش مطمعنه.
-تو باآرشین هردوتاتون بیخود کردین.
نویسنده:S.m.a.E
پشت دراتاقش قرارگرفتم.چشماموروهم فشردمو کلافه دست تو موهام کشیدم.خیلی سخته کسی که باتمام وجودت دوستش داری جلوت گریه کنه ولی نتونی باخیال راحت وبدون احساس گناه توآغوشت بگیری وباحرفای دلگرم کننده آرومش کنی، دلم نیومد بااون حال تنهاش بزارم،یه نفس عمیق کشیدمو دوباره داخل شدم.هنوز همونجانشسته بود آروم نزدیک شدم وصداش کردم،
-رویا..بی حواس گفت:
-هوم
-کوفت توهنوزم نشستی،باصدایی که بغض توش موج میزد گفت:
-کوفت تودل عمت،مگه تونرفتی،
-ضایع من عمه ندارم.
-این حرفو اگه بلد نبودی چیکارمیکردی.
-هیچی ازکلمات دیگه استفاده میکردم.
سمت من چرخید.اشک ازروگونش سرخورد پایین.اشکاش داشت عصبیم میکرد
-رویاگریه نکن ،داری عصبیم میکنی.
-مگه برات مهمه
-مهمه که میگم.
-دروغ نگو عرفان ، اصلا برات مهم نیست،برام ثابت شده،
-رویامن چیکار کردم که بهت ثابت شده برام مهم نیستی.
-یکم فکرکنی میفهمی چیکارکردی،
فقط تنونستم بگم
-کاش زودتردیده بودمت رویا،،
بهم خیره شد،
-جانم مامان بزرگ؟
-بیاشام بخور.
- شمابخورین من میام الان.
-باشه زود بیا.
-چشم.
-خب امیر چی گفت؟؟
-از دستت عصبی شد میگفت میاد پیشت.فکرکنم تیکه بزرگت گوشته.
-خیلی عصبی بود.؟
-آره،
-قبول کرد،
-آره باکلی اسرار قبول کرد ولی گفت حساب تورو میرسه،
-ولش کن ،حرف زیادی میزنه
-کی حرف زیادی میزنه؟
-چراصداتو مثل امیر کردی؟
-چی میگی من صدامو مثل امیر نکردم
گردنم کشیده شد،
-آی آی چیکار میکنی.
-عه عرفان چیشده؟؟
امیر گوشی رو از دستم گرفت وجواب رویارو داد.
-چیزی نیست عزیزم فقط سرش یکم به تنش زیادی میکنه.میخوام بارشو سَبُک کنم.
-....
-نه عزیزم فقط یکم ادبش میکنم.فعلا خدانگهدار
گوشی رو روی میز گذاشت.
-مگه خواهر من اسباب بازیه
-نه
-پس چی ؟؟این فکر مسخره از کجا به ذهنت رسید.عرفان من نمیخوام بااحساسات خواهرم بازی بشه.اصلا اون پسره مگه خودش فامیل نداره،برو از اونا بخواه که کمکش کنن
-امیر تو که نامرد نبودی
-الان شدم دور خواهر منو خط میکشی هیچ حسابی هم رو آرشین نمیکنی،
-من که نمیگم عاشق هم بشن.فقط میگم آرشین یه چند..
-هیس عرفان چیزی نگو.خودت میدونی که من رو آرشین چقدر حساسم.دنبال یکی دیگه باش.
-تو که به رویا گفته بودی قبوله.
-به رویاگفتم چون نخواستم ناراحت بشه.
تو هم اگه رویا چیزی گفت.میگی از کارت منصرف شدی .یه راه دیگه براخوب کردنش انتخاب کن.
-باشه حرفی نیست ..ولی یادت باشه بد دل عرفانو شکوندی.
-خوشحالم که دلشو شکوندم.
-امیر اون پسر گناه داره باور کن این تنها راهه که میتونه رو اون تاثیر بزاره وحالشو خوب کنه..اگه راهای دیگه هم باشه دریغ نمیکنم.
آرشین خودش میگه قبوله چون به خودش مطمعنه.
-تو باآرشین هردوتاتون بیخود کردین.
نویسنده:S.m.a.E
۷۸.۳k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.