یک روز بیاد ماندنی
پارت چهارم🍷
ا.ت:اصن نمیشه با تو خوب حرف زد
چشامو باز کردم و دیدم داخله وانه
بجز سینش زیاد چیزی معلوم نبود
با گستاخی تمام ب سمتش قدم برداشتم
جونگ کوک:خیل خب حالا جلوتر نیا
حوله رو سمتش انداختم و رفتم بیرون
بعد از چند دقیقه اومد بیرون
جونگ کوک:خیل خب بیا موهامو سشوار بکش
رفتم صندلی رو از کنار اتاق ورداشتم و گذاشتم جلو ایینه و جونگ کوک روش نشست
سشوار رو از کشو ورداشتم و موهاشو خشک کردم..از روی لجم موهاشو جلو چشش مینداختم
جونگ کوک:بسه دیگ چشم درومد
ولی من کارمو ادامه دادم
جونگ کوک:یااا مگ با ت نیستم
ا.ت:عه صداتو نشنیدم
سشوارو خاموش کردم
جونگ کوک:ن ت ادم نمیشی
ا.ت:اخه ادم ندیدم
جونگ کوک:پس خوب نگام کن
ا.ت:اگه اعتماد ب نفس ادم بود ت میشدی
جونگ کوک:انگار ن انگار من رئیستما
ا.ت:بله چ رئیس عالیی
جونگ کوک:سریع باش برو لباسمو از کمد وردار و بیار
ا.ت:چی می پوشی؟
جونگ کوک:فعلن میخام برم شرکت
ا.ت:کت و شلوار خوبه
لباسو از اویز جدا کردم و رفتم سمتش
ا.ت:بفرما
لباسو گرفت رفت پشت پاروان و بعد چند مین برگشت و کراواتو داد دستم
ا.ت:چیکارش کنم؟
جونگ کوک:ببند برام
ا.ت:بلد نیستم
جونگ کوک:شوخی میکنی؟..کدوم دختری بلد نیس کروات ببنده
ا.ت:من😐 ولی خب صب کن
ت گوگل سرچ کردم و همراه کلیپ دیدن کرواتو براش بستم..باهم چش ت چش شدیم...یه حسی ته قلبمو قلقلک میداد ک یدفعه جونگ کوک رید بهش
جونگ کوک:خوشگل ندیدی؟(عکس لباسشو میزارم)
ا.ت:ب عیسی قسم امروز دیوونه میشم
جونگ کوک: مگ نبودی
ا.ت:وایییی اروم باش اروم باش اروم باشششش
جونگ کوک:خب برو لباستو عوض کن بریم
ا.ت:من؟من چرا؟
جونگ کوک:اره دیگ..یادت رفته باید امروز کامل باید در اختیارم باشی
ا.ت:بابا ت شاهکاری
از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین لباسای خودمو پوشیدم(عکسشو گذاشته بودم) رفتم بالا
ا.ت:بریم
رفتیم ت حیاط و بعدش پارکینگ
تا ماشین هارو دیدم جیغ کشیدم
ا.ت:وایییی پشمام
یه ماشین لامبرگینی و یه پورشه و بنز و هیوندا داشت
جونگ کوک:دوس داری با کدوم بریم؟
بدو بدو رفتم سمت مرسدس بنز
ا.ت:با این با این
جونگ کوک نیش خند زدو رفت سمت هیوندا
جونگ کوک: با این میریم
ا.ت:ت ک خودت تصمیم میگیری چرا از من میپرسی؟
جونگ کوک:خاستم ببینم از کدوم خوشت میاد با همون نریم
ا.ت: ببین حیف من خیلی با ادبم وگرنه خیلی بی ادبم
جونگ کوک:اصن فهمیدی خودت چی گفتی
ا.ت:اعصاب نمیزاری برا ادم ک
سوار ماشین شدیم و رفتیم
یه ربع راه بود
رسیدیم و پیاده شدم
یه ساختمون بزرگ بود..رفتیم داخل ک تمام نگهبانا و کارکنا برا جونگ کوک تعظیم کردن( قشنگ جونگ کوک داشت ب خودش میبالد ک انقد جذاب و خفنه)
سوار اسانسور شدیم و رفتیم بالا اخرین طبقه
در ک باز شد همون لحظه در اتاق روبرویی هم باز شد و یه نفر اومد
ا.ت:خدا چ افریده..پشمام
ا.ت:اصن نمیشه با تو خوب حرف زد
چشامو باز کردم و دیدم داخله وانه
بجز سینش زیاد چیزی معلوم نبود
با گستاخی تمام ب سمتش قدم برداشتم
جونگ کوک:خیل خب حالا جلوتر نیا
حوله رو سمتش انداختم و رفتم بیرون
بعد از چند دقیقه اومد بیرون
جونگ کوک:خیل خب بیا موهامو سشوار بکش
رفتم صندلی رو از کنار اتاق ورداشتم و گذاشتم جلو ایینه و جونگ کوک روش نشست
سشوار رو از کشو ورداشتم و موهاشو خشک کردم..از روی لجم موهاشو جلو چشش مینداختم
جونگ کوک:بسه دیگ چشم درومد
ولی من کارمو ادامه دادم
جونگ کوک:یااا مگ با ت نیستم
ا.ت:عه صداتو نشنیدم
سشوارو خاموش کردم
جونگ کوک:ن ت ادم نمیشی
ا.ت:اخه ادم ندیدم
جونگ کوک:پس خوب نگام کن
ا.ت:اگه اعتماد ب نفس ادم بود ت میشدی
جونگ کوک:انگار ن انگار من رئیستما
ا.ت:بله چ رئیس عالیی
جونگ کوک:سریع باش برو لباسمو از کمد وردار و بیار
ا.ت:چی می پوشی؟
جونگ کوک:فعلن میخام برم شرکت
ا.ت:کت و شلوار خوبه
لباسو از اویز جدا کردم و رفتم سمتش
ا.ت:بفرما
لباسو گرفت رفت پشت پاروان و بعد چند مین برگشت و کراواتو داد دستم
ا.ت:چیکارش کنم؟
جونگ کوک:ببند برام
ا.ت:بلد نیستم
جونگ کوک:شوخی میکنی؟..کدوم دختری بلد نیس کروات ببنده
ا.ت:من😐 ولی خب صب کن
ت گوگل سرچ کردم و همراه کلیپ دیدن کرواتو براش بستم..باهم چش ت چش شدیم...یه حسی ته قلبمو قلقلک میداد ک یدفعه جونگ کوک رید بهش
جونگ کوک:خوشگل ندیدی؟(عکس لباسشو میزارم)
ا.ت:ب عیسی قسم امروز دیوونه میشم
جونگ کوک: مگ نبودی
ا.ت:وایییی اروم باش اروم باش اروم باشششش
جونگ کوک:خب برو لباستو عوض کن بریم
ا.ت:من؟من چرا؟
جونگ کوک:اره دیگ..یادت رفته باید امروز کامل باید در اختیارم باشی
ا.ت:بابا ت شاهکاری
از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین لباسای خودمو پوشیدم(عکسشو گذاشته بودم) رفتم بالا
ا.ت:بریم
رفتیم ت حیاط و بعدش پارکینگ
تا ماشین هارو دیدم جیغ کشیدم
ا.ت:وایییی پشمام
یه ماشین لامبرگینی و یه پورشه و بنز و هیوندا داشت
جونگ کوک:دوس داری با کدوم بریم؟
بدو بدو رفتم سمت مرسدس بنز
ا.ت:با این با این
جونگ کوک نیش خند زدو رفت سمت هیوندا
جونگ کوک: با این میریم
ا.ت:ت ک خودت تصمیم میگیری چرا از من میپرسی؟
جونگ کوک:خاستم ببینم از کدوم خوشت میاد با همون نریم
ا.ت: ببین حیف من خیلی با ادبم وگرنه خیلی بی ادبم
جونگ کوک:اصن فهمیدی خودت چی گفتی
ا.ت:اعصاب نمیزاری برا ادم ک
سوار ماشین شدیم و رفتیم
یه ربع راه بود
رسیدیم و پیاده شدم
یه ساختمون بزرگ بود..رفتیم داخل ک تمام نگهبانا و کارکنا برا جونگ کوک تعظیم کردن( قشنگ جونگ کوک داشت ب خودش میبالد ک انقد جذاب و خفنه)
سوار اسانسور شدیم و رفتیم بالا اخرین طبقه
در ک باز شد همون لحظه در اتاق روبرویی هم باز شد و یه نفر اومد
ا.ت:خدا چ افریده..پشمام
۱۰.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.