یک روز رویایی
پارت پنجم🍷
جونگ کوک از اسانسور بیرون رفت و برگشت یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:تشریف نمیاری؟
ا.ت:ها؟اها اره
خاستم برم بیرون ک پام گیر کرد ب لبه ی اسانسور و نزدیک بود ک بیوفتم ولی خودمو رو هوا گرفتم ولی با این کار توجه پسره رو جلب کردم..یه لبخندی زدم و صاف وایستادم
(ویو جونگ کوک)
انقد تابلو معلوم بود رو گوک دو کراش زده
گوک دو اومد سمتمون
گوک دو:سلام کوک چ خبر..کی برگشتی؟
جونگ کوک:همین امروز صبح...اومدم یه سر ب شرکت بزنم...پرونده هایی ک لازمه رو میاری اتاقم؟
گوک دو:البته
خاستم برم ک دیدم ا.ت همینجوری محو گوک دوعه
جونگ کوک:بیا بریم دیگ
ا.ت:ببخشید...اسمتون چیه؟
گوک دو: ان گوک دو
ا.ت:واو چقد خوب...چند سالتونه؟
گوک دو:۲۵
دست ا.تو گرفتم
جونگ کوک:بیا بریمممم
رفتیم داخل اتاق و من نشستم پشت میز و اونم نشست روبروی میز جلسه
کامپیوتر رو روشن کردم و چند تا پوشه رو چک کردم..چند مینی گذشت
جونگ کوک:برو دوتا قهوه بیار
ا.ت:حوصله داریا
یه دفعه انگار یاد یه چیزی افتاد و لبخند زد
ا.ت:اوک میرم
بعد سریع رفت بیرون...مطمعنم یا کاری میخاد بکنه...لپ تاپو باز کردم و ب دوربینای ساختمون وصل شدم و دیدم ک داره میره سمت دستگاه کافه ولی همش درو ورشو چک میکرد
جونگ کوک:هه البته ک رفته بیرون گوک دو رو ببینه...من ب این سکسی بعد رو اون پسره کراش داره..باورم نمیشه
اب جوش رو باز کرد ولی اصلن حواسش ب پر شدن لیوان نبود و همش درو ورشو نگا میکرد
جونگ کوک: شت الان دستش میسوزه
از جام بلند شدم ولی دیدم گوک دو بدو بدو رفت سمتش و اب جوشو بست..ا.ت تا گوک دو رو دید گل از گلش شکفت و ازش تشکر کرد..گوک دو براش قهوه رو درست کرد و داد دستش و رفت اونم با خوشحالی برگشت...لپ تاپو خاموش کردم
جونگ کوک:چرا انقد دیر کردی
ا.ت:حالا
قهوه رو داد و نشست سر جاش..صدای تق تق در اومد و بعد گوک دو اومد داخل
گوک دو:پرونده هارو اوردم
بعد اومد کنارم وایستاد و شروع ب توضیح دادن پرونده ها کرد..ب ا.ت نگا کردم دیدم با کلی عشق خیرس ب گوک دو..نمیدونم چرا حرسم درومد
جونگ کوک:ولش پرونده هارو میبرم خونه چک میکنمشون..میتونی بری
گوک دو:باشه هر طور راحتی
رفت بیرون ک ا.ت با نفرت نگام کرد
ا.ت:چی میشد میزاشتی توضیح میداد
جونگ کوک:اخه میترسیدم با چشات بخوریش
ا.ت:هر هر بامزه
همون لحظه دوباره صدای تق تق اومد
ا.ت:یس دوباره برگشت
بدو بدو رفت سمت در و درو باز کرد...ولی گوک دو نبود...ا.ت تا دیدش جا خورد و چند قدم عقب رفت
یه نفر اومد داخل ک دستش یه دسته گل بزرگ بود ک صورتشو پوشونده بود..دسته گلو کنار زد
؟؟؟:سلام کوکی جونم
برای پارت بعد با کامنتا و لایکاتون بهم انرژی بدید🍷❤
جونگ کوک از اسانسور بیرون رفت و برگشت یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:تشریف نمیاری؟
ا.ت:ها؟اها اره
خاستم برم بیرون ک پام گیر کرد ب لبه ی اسانسور و نزدیک بود ک بیوفتم ولی خودمو رو هوا گرفتم ولی با این کار توجه پسره رو جلب کردم..یه لبخندی زدم و صاف وایستادم
(ویو جونگ کوک)
انقد تابلو معلوم بود رو گوک دو کراش زده
گوک دو اومد سمتمون
گوک دو:سلام کوک چ خبر..کی برگشتی؟
جونگ کوک:همین امروز صبح...اومدم یه سر ب شرکت بزنم...پرونده هایی ک لازمه رو میاری اتاقم؟
گوک دو:البته
خاستم برم ک دیدم ا.ت همینجوری محو گوک دوعه
جونگ کوک:بیا بریم دیگ
ا.ت:ببخشید...اسمتون چیه؟
گوک دو: ان گوک دو
ا.ت:واو چقد خوب...چند سالتونه؟
گوک دو:۲۵
دست ا.تو گرفتم
جونگ کوک:بیا بریمممم
رفتیم داخل اتاق و من نشستم پشت میز و اونم نشست روبروی میز جلسه
کامپیوتر رو روشن کردم و چند تا پوشه رو چک کردم..چند مینی گذشت
جونگ کوک:برو دوتا قهوه بیار
ا.ت:حوصله داریا
یه دفعه انگار یاد یه چیزی افتاد و لبخند زد
ا.ت:اوک میرم
بعد سریع رفت بیرون...مطمعنم یا کاری میخاد بکنه...لپ تاپو باز کردم و ب دوربینای ساختمون وصل شدم و دیدم ک داره میره سمت دستگاه کافه ولی همش درو ورشو چک میکرد
جونگ کوک:هه البته ک رفته بیرون گوک دو رو ببینه...من ب این سکسی بعد رو اون پسره کراش داره..باورم نمیشه
اب جوش رو باز کرد ولی اصلن حواسش ب پر شدن لیوان نبود و همش درو ورشو نگا میکرد
جونگ کوک: شت الان دستش میسوزه
از جام بلند شدم ولی دیدم گوک دو بدو بدو رفت سمتش و اب جوشو بست..ا.ت تا گوک دو رو دید گل از گلش شکفت و ازش تشکر کرد..گوک دو براش قهوه رو درست کرد و داد دستش و رفت اونم با خوشحالی برگشت...لپ تاپو خاموش کردم
جونگ کوک:چرا انقد دیر کردی
ا.ت:حالا
قهوه رو داد و نشست سر جاش..صدای تق تق در اومد و بعد گوک دو اومد داخل
گوک دو:پرونده هارو اوردم
بعد اومد کنارم وایستاد و شروع ب توضیح دادن پرونده ها کرد..ب ا.ت نگا کردم دیدم با کلی عشق خیرس ب گوک دو..نمیدونم چرا حرسم درومد
جونگ کوک:ولش پرونده هارو میبرم خونه چک میکنمشون..میتونی بری
گوک دو:باشه هر طور راحتی
رفت بیرون ک ا.ت با نفرت نگام کرد
ا.ت:چی میشد میزاشتی توضیح میداد
جونگ کوک:اخه میترسیدم با چشات بخوریش
ا.ت:هر هر بامزه
همون لحظه دوباره صدای تق تق اومد
ا.ت:یس دوباره برگشت
بدو بدو رفت سمت در و درو باز کرد...ولی گوک دو نبود...ا.ت تا دیدش جا خورد و چند قدم عقب رفت
یه نفر اومد داخل ک دستش یه دسته گل بزرگ بود ک صورتشو پوشونده بود..دسته گلو کنار زد
؟؟؟:سلام کوکی جونم
برای پارت بعد با کامنتا و لایکاتون بهم انرژی بدید🍷❤
۱۱.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.