تو آن پرنده ای

...
تو آن پرنده ای
در حال پریدن
در پس زمینه ی غروبی دل انگیز...
ساعت هفت و چهل دقیقه ی عصر دیروز بود
که مسحورت شدم!
من بدهکار خواهم بود،
به تمام کسانی که از آن پس
از من خواهند پرسید:
"ببخشید ساعت چند است؟"
و من خواهم گفت،
هفت و چهل!
دیدگاه ها (۱)

Follow @AgentSteven my favorite millionaire advice account._...

Yazidi teenagers living in a tent in a camp for internally d...

Secret place with @la_gomme

Porsche GT3 sitting on its HRE Wheel street set-up| Follow @...

قهوه تلخ پارت ۵۵ساعت یازده بود ای چویا خاستم بلند شم دل درد ...

چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدیدل سپردی و برای دگری یار شدیب...

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت نهم -- نباید عاشقش‌ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط