فیک اربابان من
فیک اربابان من
دختری که از بچگی سختی کشید و به امید اینکه زندگیش بهتر میشه بزرگ شد و هر روز هم ناامید تر از قبل بود
چرا؟ مادرو پدرش طلاق گرفتند و هردو دوباره ازدواج کردن پدرش سرپرستی اونو به عهده گرفت اما بعد از ازدواج دوباره اش نامادری
و خواهر ناتنی گیرش اومد
اون دو مثل شیطان بودن
هر بلایی که میخاستن سر دخترک داستان می آوردن و بعد از اون با مظلوم نمایی جلوی پدرش
اونو مقصر میکردن
اون دختر هر روز امیدش به اینکه زندگیش بهتر میشه کمتر میشد تا اینکه
با جمله ای که یک روز پدرش به زبون آورد
کل امیدش به نابودی کشیده شد
اون میا بود دختری که پدرش او رو فروخت
پدرمیا: فروختمت فردا میان دنبالت
درسته اون فقط سر تکون داد
اما تا خود صبح توی اتاقش که یک انباری نابود شده بود گریه کرد
دیشب گذاشته بودم اما متاسفانه ارسال نشد
دختری که از بچگی سختی کشید و به امید اینکه زندگیش بهتر میشه بزرگ شد و هر روز هم ناامید تر از قبل بود
چرا؟ مادرو پدرش طلاق گرفتند و هردو دوباره ازدواج کردن پدرش سرپرستی اونو به عهده گرفت اما بعد از ازدواج دوباره اش نامادری
و خواهر ناتنی گیرش اومد
اون دو مثل شیطان بودن
هر بلایی که میخاستن سر دخترک داستان می آوردن و بعد از اون با مظلوم نمایی جلوی پدرش
اونو مقصر میکردن
اون دختر هر روز امیدش به اینکه زندگیش بهتر میشه کمتر میشد تا اینکه
با جمله ای که یک روز پدرش به زبون آورد
کل امیدش به نابودی کشیده شد
اون میا بود دختری که پدرش او رو فروخت
پدرمیا: فروختمت فردا میان دنبالت
درسته اون فقط سر تکون داد
اما تا خود صبح توی اتاقش که یک انباری نابود شده بود گریه کرد
دیشب گذاشته بودم اما متاسفانه ارسال نشد
- ۱.۶k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط