اربابان من

اربابان من

صبح شد و دختر فقط یک لباس اضافه داشت
اونو در کوله پشتی اش گزاشت و به بیرون رفت
وقتی از پله ها بالا رفت از پذیرایی صدای صحبت ها رو شنید
صدای پر استرس پدرش و عشوه های خواهر و مادر ناتنی اش
وقتی راه رو رو طی میکرد تا به پذیرایی برسه
خودشو تو آیینه دید چشم هایی همانند کاسه ای خون و لب های خشک شده
اما هیچی از زیبایی اون دختر کم نشده بود
شاید این دلیلی عصبانیت خواهر ناتنی اش بود!
وقتی به پذیرایی رسید همه نگاه ها برگشت به سمت اون و او پوزخند نامادری و دخترش رو به خوبی دید
اما وقتی مرد برگشت یه لحظه خشک شد
چشم هایی به وسعت و زیبایی دریا
جوری که دختر حس میکرد در اون غرق شده
خواهر ناتنی میا ؛ خوب شد اومدی هر۷۷زه
و بلند شد و با یک سیلی کار رو تموم کرد و بعد از اون هم با عشوه برگشت و شروع به حرف زدن با مرد کرد
دیدگاه ها (۲)

اربابان من خواهر ناتنی میا: ببخشید نامجون اوپا می‌دونم این د...

اربابان من الان دو هفته از اومدن میا به این عمارت گذشته اون ...

توی این فکرم که فیک نویس بودن رو کنار بزارم چون مثل قبل فعال...

فیک اربابان من دختری که از بچگی سختی کشید و به امید اینکه زن...

( گناهکار ) ۱۲۴ part جیمین با حس نفس کم آوردن همسرش برای با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط