DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 36
یه فکری به سرم زد
از پنجر محوطه حیاط رو نگاهی انداختم و ماشین مارنی رو دیدم که هنوز سر جاشه
لبخند خبیسی زدم و با همون میخی که اون دفعه ماشینش رو پنچر کرده بودم به طرفش رفتم و چهارتا لاستیکش رو پنچر کردم
+ خب الان دیگه نمیتونه بره
مارنی :
از پله ها پایین رفتم که رکیتا رو دیدم که با یه لبخند مرموز نشسته بود روی تابی که توی حیاط بود با دیدن من از روی تاب بلند شد یه چشمک بهم زد و گفت :
+ موفق باشی.
و از پله ها بالا رفت.
= وای بدبخت شدمممممم.
- چیزی شده؟!
= یکی هر چهار تا چرخ ماشین رو پنچر کرده ، حالا من چجوری برگردم خونه؟ آخه چرا یکی باید همچین کاری بکنه ؟؟
- یکی که مغزش درست کار نکرده و بجای ماشین شما ماشین من رو پنچر کرده.
= منظورت چیه ؟ کی این کار رو کرده ؟
- به کرم ریختن هاش عادت میکنید ، انتقام دوست داری ؟
= عاشق انتقامم ، فقط بگو کاری کیه ؟
به سمت ماشین رفتم و همون چوبی که همیشه باهاش دنبال رکیتا میکردم رو برداشتم به سمت سورن گرفتم و گفتم :
- رکیتا ، کار رکیتاست با این بزنش.
= از قیافه ش معلوم بود خیلی شیطونه ، بدش به من.
سورن :
چوب رو از مارنی گرفتم اون خداحافظی کرد منم از پله ها بالا رفتم در رو باز کردم و با رکیتا جلوی در مواجه شدم
+ شما الان باید از اینجا رفته باشید و مارنی اینجا باشه
= مارنی رفت ولی مث اینکه من باید اینجا بمونم.
+ چرا ؟؟؟
= مث اینکه یکی ماشینم رو پنچر کرده.
+ ولی من که ماش... میشه بگید ماشینتون چیه ؟!
= همون بنز آبی که جلوی در پارک بود...
+ بدبخت شدم...
رکیتا این حرف رو زد و مثل پلنگ فرار کرد منم صبر نکردم و دنبالش رفتم...
=میکشمتتتتت.....
رکیتا :
+ لطفا تمومش کنید تا صبح هم دنبال من بدوید نمیتونین منو بگیرین.
= من تا تو رو کتک نزنم ولت نمیکنم.
+ باشه هرجور دوست دارید ولی جواب آقای پی دی نیم رو باید خودتون بدید.
= وای بدبخت شدم ، دخترا همتون وسایلتون رو جمع کنید باید بریم باشگاه.
بالاخره دست از سر من برداشت ، یاد باشگاه افتادم و یادم امد که امروز بعد باشگاه باید با تهیونگ برم بیرون با همین فکر سریع وسایلم رو جمع کردم.
از خونه بیرون رفتم که بقیه رو جلوی در دیدم و گفتم :
+ دیر کردم ؟؟
× نه فقط علف ها داشتن بینیم رو قلقلک میدادن.
+ خوبه پس دیر نکردم.
× وای که تو چقدر پرویی رکیتا.
با دستم براش یه قلب درست کردم و به سمت ماشین رفتم.
شوگا :
رسیدیم جلوی باشگاه که دخترا هم رسیدن ، مث اینکه اونا هم دیر کرده بودن به هم سلام کردیم و رفتیم داخل .
سورن :
= دخترا هر وقت آماده شدیم بیاین توی اون سالن میخوام با هاتون صحبت کنم.
+ اوکی.
نظر فراموش نشه
part 36
یه فکری به سرم زد
از پنجر محوطه حیاط رو نگاهی انداختم و ماشین مارنی رو دیدم که هنوز سر جاشه
لبخند خبیسی زدم و با همون میخی که اون دفعه ماشینش رو پنچر کرده بودم به طرفش رفتم و چهارتا لاستیکش رو پنچر کردم
+ خب الان دیگه نمیتونه بره
مارنی :
از پله ها پایین رفتم که رکیتا رو دیدم که با یه لبخند مرموز نشسته بود روی تابی که توی حیاط بود با دیدن من از روی تاب بلند شد یه چشمک بهم زد و گفت :
+ موفق باشی.
و از پله ها بالا رفت.
= وای بدبخت شدمممممم.
- چیزی شده؟!
= یکی هر چهار تا چرخ ماشین رو پنچر کرده ، حالا من چجوری برگردم خونه؟ آخه چرا یکی باید همچین کاری بکنه ؟؟
- یکی که مغزش درست کار نکرده و بجای ماشین شما ماشین من رو پنچر کرده.
= منظورت چیه ؟ کی این کار رو کرده ؟
- به کرم ریختن هاش عادت میکنید ، انتقام دوست داری ؟
= عاشق انتقامم ، فقط بگو کاری کیه ؟
به سمت ماشین رفتم و همون چوبی که همیشه باهاش دنبال رکیتا میکردم رو برداشتم به سمت سورن گرفتم و گفتم :
- رکیتا ، کار رکیتاست با این بزنش.
= از قیافه ش معلوم بود خیلی شیطونه ، بدش به من.
سورن :
چوب رو از مارنی گرفتم اون خداحافظی کرد منم از پله ها بالا رفتم در رو باز کردم و با رکیتا جلوی در مواجه شدم
+ شما الان باید از اینجا رفته باشید و مارنی اینجا باشه
= مارنی رفت ولی مث اینکه من باید اینجا بمونم.
+ چرا ؟؟؟
= مث اینکه یکی ماشینم رو پنچر کرده.
+ ولی من که ماش... میشه بگید ماشینتون چیه ؟!
= همون بنز آبی که جلوی در پارک بود...
+ بدبخت شدم...
رکیتا این حرف رو زد و مثل پلنگ فرار کرد منم صبر نکردم و دنبالش رفتم...
=میکشمتتتتت.....
رکیتا :
+ لطفا تمومش کنید تا صبح هم دنبال من بدوید نمیتونین منو بگیرین.
= من تا تو رو کتک نزنم ولت نمیکنم.
+ باشه هرجور دوست دارید ولی جواب آقای پی دی نیم رو باید خودتون بدید.
= وای بدبخت شدم ، دخترا همتون وسایلتون رو جمع کنید باید بریم باشگاه.
بالاخره دست از سر من برداشت ، یاد باشگاه افتادم و یادم امد که امروز بعد باشگاه باید با تهیونگ برم بیرون با همین فکر سریع وسایلم رو جمع کردم.
از خونه بیرون رفتم که بقیه رو جلوی در دیدم و گفتم :
+ دیر کردم ؟؟
× نه فقط علف ها داشتن بینیم رو قلقلک میدادن.
+ خوبه پس دیر نکردم.
× وای که تو چقدر پرویی رکیتا.
با دستم براش یه قلب درست کردم و به سمت ماشین رفتم.
شوگا :
رسیدیم جلوی باشگاه که دخترا هم رسیدن ، مث اینکه اونا هم دیر کرده بودن به هم سلام کردیم و رفتیم داخل .
سورن :
= دخترا هر وقت آماده شدیم بیاین توی اون سالن میخوام با هاتون صحبت کنم.
+ اوکی.
نظر فراموش نشه
۱۳.۹k
۰۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.