Part

Part17


ا.ت ویو صبح

وقتی صبح بیدار شدم تو بغد یونگی بودم با تکون هایی که خوردم چشاشو باز کرد


یونگی: عزیزم چیزی نیاز داری( باصدای خابالو)

تک خنده ای کردنو گفتم نه بخواب اگه خسته ای

یونگی: فقط ۵ دیقا دیگه

ا.ت: هوم بلند شدم کارامو کردم و صبحانه درست کردم که شوگا اومد  اومدی؟ صبحت بخیر

یونگی: اوم بعد از صبحانه اماده شد بریم خرید اوکی

ا.ت: اوم

ویو ا.ت
صبحانه خوردیم و ظرفارو جمع کردم رفتم حاضر شم ی تیشرت لشبلند پوشیدم با ی شلوارک زیرش یکم ارایش کردم رفتم پایین شوگا رو دیدم ی استایل لش زده بود که جذاب ترش میکرد تو گکشیش بود که منو دید اخماش رفت تو هم

یونگی: فکر نمی کنی لباست کوتاه باشه لیدی

ا.ت: یاا تقصیر من نی فندوق مامان میخواد راحت باشع تازشم رفتمو دستشو از ارنج گرفتمو گفتم وقتی شوهرم هست چرا نگران باشم هوم

یونگی : رونای خوش فرمش کامل دیده میشد  هپین منو عصبی میکرد ولی چون شکمش معلوم بود بیخیال شدمو بت ی لبخند گفتم  هه باشهخانم کوچولو ولی دستمو ول نکن تازشم دستامو گذاشتم رو شکمشو نگاش کردم گفتم باید بریم محضر واسه سبت ازدواج

ا.ت: اووو یادم نبود امم اوکی چه بهتر دست یونگی رو گرفتم باهم رفتیم تو ماشین کل راه دستمو گرفته بود و همین باعث تپش قلبم میشد اول رفتیم محضرو امضا کردیم و الان رسما زنو شوهر بودیم و من وکالت بچه رو هم بهش دادم رفتیمو با هزار تا بدبختی ی لباس پیدا کردیم که زیاد شکممو نشون نده بعدشم ی کتو شلوار واسه یونگی که واقا بهش میومد بعدم رفتیمو حلقه هامونو خریدیم و بشدت خسته افتا دیم تو ماشین

یونگی : وای خدایا دارم میمیرم

ا.ت: اخ منم

یونگی: خونه ناهار داریم

ا.ت: وای نهههه میشه بریم پیش پسرا؟ حتما جین هیونگ یچیزی درست کرده نه؟

یونگی: اممم فکر بدیم نیستا اوک زنگیدم به هوپ

هوپ: یاااا هیونگ چه خبر خوبی یادی از ماکردی

یونگی : اره سرم با ا.ت گرم بود چه خبر دیگه

هوپ : هیچی داش کاری داشتی

یونگی: امم چرا جین ناهار درست کرده

هوپ : ام اره ظاهرا دوکبوکیو کیمباب داریم

یونگی: عع پس ما اومدیم خرید بودیم خسته ایم

هوپ: خرید ؟ خرید چی

یونگی : حالا میام توضیح میدم ....
دیدگاه ها (۰)

Part18 یونگی ویو رفتیم رسیدیم که همه خیلی گرم ازمون تستقبال ...

من و تو Part33 ا. ت ویو روز عروسی از خواب بلند شدم یهو یادم ...

من و تو Part32ا. ت ویو صبح داشتم خواب میدیدم که با صدای بم و...

من و تو Part31  ا. ت ویو لباس منو خریدیم و رفتیم تا برای کوک...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط