فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
پارت:¹
'ا.ت'
چند روزی میشد تو مدرسه معلمون که دوست بابام هم هستش هواسش به من بود چشم ازم برنمی داشت
من میدونم که نشون شده ی اونم ولی اون نباید ب کسی بفهمونه مع قراره من زنش شم
من ازش میترسم تاحالا نشده سر کلاس اون بتونم از ترسم قشنک چیزی یاد بگیرم
اون قیافه ی ترسناکی داره و این باعث میشه دلم نخواد باهاش ازدواج کنم ولی مجبورم
بخیال شدم همینطوری که رو تخت دراز کشیده بودمو فکر میکردم صدای در زدن رو شنیدم
ا.ت: بیاید داخل
بلند شدمو. مرتب نشصتم منتظر موندم شخصی که در زد وارد اتاقم شه تا در رو باز کرد فهمیدم بابامه لبخند بر روی لبام نشصت
جین: سلام دخترم
ا.ت: سلام اپا بیا بشین
جین: چش تک دونم ( نشصت کنار ا.ت و گقت:ا.ت دخترم خودت میدونی که وقتی ¹²سالت بود ما چ قراری گذاشتیم؟
ا.ت: عام چ قراری
تو دلش: وای کاش نگه باید ازدواج کنم باهاش
جین: وقتی ¹²سالت بود قرار شد که وقتی¹⁶سالت شه باید با تهیونگ که قراره ب زودی ازدواج کنید ازدواج کنی
ا.ت: اما اپا....
جین: اما نداریم دخترم اون چهار سال صبر کردهکه تورو ب دست بیاره تو نشون شده اش بودی فکر کنم اینو میدونی خودتت
ا.ت: اره بابا توی همه ی مهمونیاش ب همه گفته که قراره همسرش شم ( سرش پایین بود از خجالت)
جین: افرین ا.تِ بابا امروز اماده باش بعد مدرسه ات باهم میرید خرید فردا هم عروسی تونه
ا.ت: چقدر زود اپا( تعجب)
جین:چیکار کنم ا.تم اون اینطور خواسته
ا.ت:باشه اپا
جین: افرین دختر پاشو حاضر شو برو مدرسه
ا.ت: چشم اپا
'نویسنده توضیح میده'
جین از اتاق خارج شد ا.ت هم اماده شد تا بره مدرسه
لباس مدرسه اشو تنش کرد و کتابای که امروز باید میبرد مدرسه رو ورداشت نشصت جلوی میز ارایشیش ب صورتش مرتوب کننده زد و موهاشو شونه کرد و بستش و ی گیره کیوت زد ب سرش جورابشو پوشید و کیفشو کول کرد و از اتاق در امد از پله ها رفت پایین پیش جین
ا.ت: اپا من دارم میرم (لپ جین رو بوسید)
جین: باشه دخترم ب سلامت
ا.ت رفت جلو در کفششو پوشیدو در رو باز کرد رفت داخل حیاط
ا.ت: هوا چ خوبه در حیاط عمارت رو باز کرد که با ی ماشین پورشه ی مشکی روبه رو شد
ا.ت: این کیه؟
یهو شیشه ی پنجره ی ماشین امد پایین ا.ت دقت کرد که ببینه کیه که یهو با کیم تهیونگ خاستگارش که قراره ب زودی ازدواج کنن رو دید........
#ادامه_دارد
𝑻𝘢𝘦𝘩𝘺𝘶𝘯𝘨/𝑩𝒕𝒔
[ཻ҈(🍷)🕸̶͟▅̽̽▂
پارت:¹
'ا.ت'
چند روزی میشد تو مدرسه معلمون که دوست بابام هم هستش هواسش به من بود چشم ازم برنمی داشت
من میدونم که نشون شده ی اونم ولی اون نباید ب کسی بفهمونه مع قراره من زنش شم
من ازش میترسم تاحالا نشده سر کلاس اون بتونم از ترسم قشنک چیزی یاد بگیرم
اون قیافه ی ترسناکی داره و این باعث میشه دلم نخواد باهاش ازدواج کنم ولی مجبورم
بخیال شدم همینطوری که رو تخت دراز کشیده بودمو فکر میکردم صدای در زدن رو شنیدم
ا.ت: بیاید داخل
بلند شدمو. مرتب نشصتم منتظر موندم شخصی که در زد وارد اتاقم شه تا در رو باز کرد فهمیدم بابامه لبخند بر روی لبام نشصت
جین: سلام دخترم
ا.ت: سلام اپا بیا بشین
جین: چش تک دونم ( نشصت کنار ا.ت و گقت:ا.ت دخترم خودت میدونی که وقتی ¹²سالت بود ما چ قراری گذاشتیم؟
ا.ت: عام چ قراری
تو دلش: وای کاش نگه باید ازدواج کنم باهاش
جین: وقتی ¹²سالت بود قرار شد که وقتی¹⁶سالت شه باید با تهیونگ که قراره ب زودی ازدواج کنید ازدواج کنی
ا.ت: اما اپا....
جین: اما نداریم دخترم اون چهار سال صبر کردهکه تورو ب دست بیاره تو نشون شده اش بودی فکر کنم اینو میدونی خودتت
ا.ت: اره بابا توی همه ی مهمونیاش ب همه گفته که قراره همسرش شم ( سرش پایین بود از خجالت)
جین: افرین ا.تِ بابا امروز اماده باش بعد مدرسه ات باهم میرید خرید فردا هم عروسی تونه
ا.ت: چقدر زود اپا( تعجب)
جین:چیکار کنم ا.تم اون اینطور خواسته
ا.ت:باشه اپا
جین: افرین دختر پاشو حاضر شو برو مدرسه
ا.ت: چشم اپا
'نویسنده توضیح میده'
جین از اتاق خارج شد ا.ت هم اماده شد تا بره مدرسه
لباس مدرسه اشو تنش کرد و کتابای که امروز باید میبرد مدرسه رو ورداشت نشصت جلوی میز ارایشیش ب صورتش مرتوب کننده زد و موهاشو شونه کرد و بستش و ی گیره کیوت زد ب سرش جورابشو پوشید و کیفشو کول کرد و از اتاق در امد از پله ها رفت پایین پیش جین
ا.ت: اپا من دارم میرم (لپ جین رو بوسید)
جین: باشه دخترم ب سلامت
ا.ت رفت جلو در کفششو پوشیدو در رو باز کرد رفت داخل حیاط
ا.ت: هوا چ خوبه در حیاط عمارت رو باز کرد که با ی ماشین پورشه ی مشکی روبه رو شد
ا.ت: این کیه؟
یهو شیشه ی پنجره ی ماشین امد پایین ا.ت دقت کرد که ببینه کیه که یهو با کیم تهیونگ خاستگارش که قراره ب زودی ازدواج کنن رو دید........
#ادامه_دارد
𝑻𝘢𝘦𝘩𝘺𝘶𝘯𝘨/𝑩𝒕𝒔
[ཻ҈(🍷)🕸̶͟▅̽̽▂
۲۹.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.