دوراهی پارت

#دوراهی #پارت١٩
راه افتادیم سمت خونه حالش خیلی بد بود از ی طرف اتفاقی ک نزدیک بود بیوفته و بعد لحظه ای ک داشت غرق میشد
واقعا اگ یکی از اتفاقون می افتاد من خودمو نمیبخشیدم
جلوی خونه ک پارک کردم خوابش برده بود نمیدونستم چی کار کنم بیدارش کنم یا ن
ماشینو ک پارک کردم و از تو اینه نگاش کردم تو خواب داشت اشک میریخت حالا دیگ من
مجبور بودم بیدارش کنم
همونجوری ک نشسته بودم برگشتم و اروم گفتم
+سایه خانم ....سایه خانم
جوابی نمیداد گوشه پتو رو کشیدم ک یهو پرید و جیغ کشید و داد زد و گفت
×ب من نزدیک نشو
ی لحظه ترسیدم سایه به اطرافش نگاه کرد تازه فهمیده بود ک کجاست و چ خبره دستی ب صورتش کشید و اروم گفت
×ببخشید
+خواهش میکنم ...ببخشید مجبور شدم بیدارتون کنم رسیدیم
دو تا سرفه کردو ب اطرافش نگاه کرد ک تو پارکینگ بودیم
هنوز چهره ی نگرانی داشت حرفی نزد و پیاده شد و سمت پله ها رفت انگار هنوز تو شوک بود
ماشینو قفل کردم و منم رفتم بالا دنبال کلیدش میگشت بعد ک منو دید لحظه ای مکث کرد پرسیدم
+اتفاقی افتاده
×ن
خیلی سکوتش عذابم میداد شاید منو مقصر میدونست یا شایدم حوصله نداشت
لحظه ای صبر کردم دیگ اطمینان پیدا کردم ک کلیدشو گم کرده
برگشت سمتم و با بغض گفت
×کلیدم گم شده
+عیبی نداره من امشبو تو ماشین میخوابم شما برین خونه من
×ن همین تو راهرو میشینم چیزی نیست ی ساعت دیگ مغازه ها باز میشه کلید ساز میارم
+شما برین من ی کلید هم بیشتر ندارم میدم دست خودتون
نای مخالفت نداشت درو باز کردم و رفتم تو پتو بالش دوتا برداشتم و بعد کلیدو دادم دستش
تشکر کرد و رفت تو منم رفتم پایین و تو ماشین نشستم ب رضا پیام دادم و گفتم ک هر موقع اومد بیاد پیشم تو ماشین و بالا نره
چشمام دیگ داشت گرم میشد پتو کشیدم رو خودم و خوابیدم با تقه ای ک ب شیشه خورد بیدار شدم رضا اومده بود و کنارم خواب بود پس کی میزنه ب شیشه نگاهی کردم سایه بود چشمامو ی دستی کشیدم و شیشه رو کشیدم پایین
×سلام
+سلام ...بببخشید
×ن شما ببخشید من کلید ساز اوردم باز کرد اینم کلیدتون ببخشید خیلی اذیت شدین
+ن بابا چ اذییتی
#کافه_رمان
دیدگاه ها (۸)

#دوراهی #پارت٢٠رضا بیدار شد و سلام علیکی کرد کمرم خشک شده بو...

کپشن مطالعه شود...دوستانی که پستاشون ی خورده متفاوته و متن ه...

#دوراهی #پارت١٨سوار شدیم ساعت ۶/٣٠صبح بود و تا میرسیدیم میشد...

#دوراهی #پارت١٧اروم اروم رفتم پشتش ترس تو چشمای سایه موج میز...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

کوک بعد کار های شرکت با جیمین به سمت خونه ام رفتیم .وقتی رسی...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط