سبز صورتی
سبز صورتی
پارت۱۴
بعد از چند ساعت دامیان آنیا رو ول کرد و آنیا رفت خونه مجردی اونم با ماشین بوگاتی
بعد هم رفت مدرسه
موقعیت: کلاس علوم
خرشرک: امروز دامیان غایب هستش
ذهن آنیا:یعنی دامیان داره چیکار می کنه
(فکر می کنید وقتی که توی پارت قبل دامیان انیارو چیز کرد چرا باردار نشد ؟ خب باید بگم که همون چیزی که میزنن که باردار نشن)
آنیا برگشت خونه مجردی احساس کرد که یه نفر خونس بعد فکر که لوید خونس ولی به یاد آورد که اصلا لوید آدرس اینجا رو بلد نیست رفت یه تبر آورد دید که صدا از طبقه بالا میاد رفت طبقه بالا بعد دید که کسی نیست فک کرد که تخیلات دیده ولی یه نفر دهنش رو گرفت آنیا بی هوش شد
چند دقیقه بعد از خواب بیدار شد دید رو کاناپس و یه نفر نشسته رو کاناپه دیگه یکم دقت کرد دید که دامیانه داد زد
آنیا: کلن بروکلی تو تو خونه من چیکار می کنیییییی
دامیان: آروم باش آنیا ـ آروم باش
آنیا: چطور انتظار داری که من آروم باشم که وقتی که تو تو خونه منیییی
دامیان: احمق چون من دوست دارم که میام اینجا
آنیا: دلیل نمیشه که بدون اجازه من بیای اینجا اصلا چرا نمی ری خونه خودت
دامیان: پدر و مادرم به دلیل اینکه با جولیا لب گرفتم می خوان من و جولیا رو تو یه خونه بندازن که باهم باشیم من هم فرار کردم
آنیا: خب الان من چیکار کنم(با آرامی)
دامیان:بزار من اینجا بمون فقط یه شب
آنیا:خب بروکلی الان من کجا بزارم که بخوابی ، اوو الان انتظار داری که من تختم رو به تو بدم ، چون جنابالیی پدرتون رئیس حذب اتحادیه ملیه
دامیان: نه هرجا که بگی من می خوابم فقط بزار من اینجا بمونم
بعد چند دقیقه آنیا دید که یه برف شدیدیی داره میاد
بعد گوشیش یه پیام واسش فرستاد
پیام
اطلاعیه مدارس آکادمی ادن تا دوماه دیگر تعطیل هستند
آنیا : چه شانسی
دامیان:خـٕــبــــب مثل اینکه من اینجا دو ماه مهمونم
امروز رگبارییی پارت می دم
پارت۱۴
بعد از چند ساعت دامیان آنیا رو ول کرد و آنیا رفت خونه مجردی اونم با ماشین بوگاتی
بعد هم رفت مدرسه
موقعیت: کلاس علوم
خرشرک: امروز دامیان غایب هستش
ذهن آنیا:یعنی دامیان داره چیکار می کنه
(فکر می کنید وقتی که توی پارت قبل دامیان انیارو چیز کرد چرا باردار نشد ؟ خب باید بگم که همون چیزی که میزنن که باردار نشن)
آنیا برگشت خونه مجردی احساس کرد که یه نفر خونس بعد فکر که لوید خونس ولی به یاد آورد که اصلا لوید آدرس اینجا رو بلد نیست رفت یه تبر آورد دید که صدا از طبقه بالا میاد رفت طبقه بالا بعد دید که کسی نیست فک کرد که تخیلات دیده ولی یه نفر دهنش رو گرفت آنیا بی هوش شد
چند دقیقه بعد از خواب بیدار شد دید رو کاناپس و یه نفر نشسته رو کاناپه دیگه یکم دقت کرد دید که دامیانه داد زد
آنیا: کلن بروکلی تو تو خونه من چیکار می کنیییییی
دامیان: آروم باش آنیا ـ آروم باش
آنیا: چطور انتظار داری که من آروم باشم که وقتی که تو تو خونه منیییی
دامیان: احمق چون من دوست دارم که میام اینجا
آنیا: دلیل نمیشه که بدون اجازه من بیای اینجا اصلا چرا نمی ری خونه خودت
دامیان: پدر و مادرم به دلیل اینکه با جولیا لب گرفتم می خوان من و جولیا رو تو یه خونه بندازن که باهم باشیم من هم فرار کردم
آنیا: خب الان من چیکار کنم(با آرامی)
دامیان:بزار من اینجا بمون فقط یه شب
آنیا:خب بروکلی الان من کجا بزارم که بخوابی ، اوو الان انتظار داری که من تختم رو به تو بدم ، چون جنابالیی پدرتون رئیس حذب اتحادیه ملیه
دامیان: نه هرجا که بگی من می خوابم فقط بزار من اینجا بمونم
بعد چند دقیقه آنیا دید که یه برف شدیدیی داره میاد
بعد گوشیش یه پیام واسش فرستاد
پیام
اطلاعیه مدارس آکادمی ادن تا دوماه دیگر تعطیل هستند
آنیا : چه شانسی
دامیان:خـٕــبــــب مثل اینکه من اینجا دو ماه مهمونم
امروز رگبارییی پارت می دم
۸۰۵
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.