دم غروبی دلمون گرفته بود

‹ دَمِ غروبی دِلمون گرفته بود ،
هِی میگُفتیم یَعنی اونَم از کَله سَحَر تا بوقِ سَگ
مثلِ ما خودشو میزَنه اینوَر اونوَر ؟!
که بپَره دلتَنگی ازسَرِش؟
شمارو نِمیدونیم دِلبَر وَلی مآ ،
ازخروس خونِ اِمروز تا خودِ خروس‌خونِ فَرداش،
اِنقَدر بُغضامونو قورت میدیم مُخِمون نَم میکشه!
شما میدونی چِطوریاس دِلبَر؟
چِطوریاس این روزا؟
چرا صُبح سیاهه، ظُهر سیاهه، شَب سیاهه؟
اینهَمه ظُلمَت #رَواست ؟ :)
میدونی شما دِلبَر؟
وَلی مَن میگَم اینهَمه ظُلمَت #رَواست بی تو..! ♥🌱''









 
《 شُده در اوجِ جَوانی
با هَمين ظاهِرِ شآد ,
تا گَلو پيرِ کَسی باشی و
قِسمَت نَشَوَد؟؟!💛🌱"》



#آناهیتا
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

به وَقتِ اَذانِ اینجآ برایِ حالِ دِلِت دُعا میخوانَم..!.میدآ...

احساسِ کودَکی را دارَم ,که موقع یارکِشی;هیچکَس بَرایِ بازی ا...

آره، داشتَم میگُفتَم "دِلتَنگی خیلی وَحشیه .."مَکان و زَمان ...

میگُفت اِمروز یه زوجِ‌ سالمَند اومَدَن دَرمانگاه ،‏اَول شوهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط