Secret love with one of the seven princes
★Secret love with one of the seven princes★
★عشق مخفی با یکی از هفت شاهزاده ★
Part:۷
جونگ کوک پخش زمین بود و اعضا دور و برش
من تو دبیرستان دوره امدادی دیدم زود دویدم سمت کوک، نشستم رو زمین و سرش رو گذاشتم رو پام
+نامجون شی یک اب گرم بده .... اگه میشه یک حوله هم بدین ... تهیونگ پاشو بلند کن ببر با لا تنگیه نفس داره .
صورتش قرمز بود نبضش رو گرفتم قلبش خیلی تند می زد .
حوله رو گرفتم و تا کردم و عرقش رو خشک کردم اروم دهنش رو باز کردم از اب گرم ریختم تودهنش
جیمین اروم تو گوش ته گفت :
: ببین نتنها میکاپ ارتیست است کار های امدادی هم بلده
ته: ول کن .....جونگ کوک خوبی
دیدم اروم چشماش رو باز کرد
×ا.ت ......تویی..... خوش اومدی
با بغضی که توی گلوم بود گفتم :
+ ا ه خودمم ...... ممنون
×اوفف باز چرا اینجوری شدم ؟
همه شونه هاشون رو داددن بالا
جین : بچه ها بابا تو فرودگاه است ......با اون خانمه
+چه خانمی؟
نامی : بابای ما توی اسپانیا ازدواج کرده و داره می اد که توی سئول عروسی بگیره
+چه جالب برای مامانمم همین اتفاق افتاده اونم تو اسپانیا کار می کنه و امروز هم به سئول پرواز داشت
جیمین اومد جلو رو زمین نشست و
جیمین : اسم مامانت چیه
تا می خواستم جواب بدم
ته : برای ما جانگ می ره است
یک لحظه تو شک بودم این ..... این اسم ما....مانم بود
تو ی چشمام اب پرشده بود از خوش حالی .
با صدای الارم گوشیم به خودم اومدم واییی کلاسم دیر شد
×ا.ت کجا میری ؟
+باید برم دیرم شده می رم دانشگاه کلاس دارم
×خب بزار برسونمت
+ماشین دارم ممنون ..راستی استراحت کن... خداحافظ پسرا
همه به جز کوک: خداحافظ ا.ت
×من می رسونم
+نه ممنون من ماشین دارم تو چقدر سِمجی
همه : اوووووووووووووو
+مگه چیه ؟ .... خب دیگه من می رم
4pm
کلاسم تموم شد امروز تو کمپانی کار خواسی ندارم از سرپرستم خانم لی(خانم لی سرپرست میکاپر ها است و مدیر برنامه پسرا ) اجازه گرفتم برم خونه البته باید برم مامانم رو از فرودگاه بردارم توی راه بودم به سمت فرودگاه بزرگ سئول توی ماشینم اهنگ fake love پخش بود
احساسس خوبی نداشتم کسی داره من رو تعقیب می کنه البته این راه فرود گاه است شاید دارن می رن اونجا اما رنگ ماشینم رو از صورتی به سیاه تعقیر دادم و نور داخل ماشین رو کم کردم و چشمم رو به اینه دوختم یک لیموزین دنبال ام بود
احساس بدی داشتم اما به راه خودم ادهمه دادم
[ویوی نویسنده ]^0^
توی ماشین بنگ تن صحبتی به پا بود در مورد مادر جدیدشون نظرانشون رو راجب اخلاق و رفتار می ره میگفتن
جین : ببینین باورم نمی شه بابا توی سن ۵۶ سالگی باز رفته از دواج کرده
نامجون : اون جوری نگو دیگه
جی هوپ : خب یک دقیقه صبر کنید الان اون ماشین کیه که ما همش پشت شرش میریم ؟
کوک که تو فکر ا.ت بود
ته و جیمینی که سر زیبایی خودشون داشتن دعوا می کردن
یونگی : (با تن صدای اروم ) کوک حالت خوبه .... مضطرب بنظر می ایی ؟
×خب هوینگ چی کار کنم فکرم همه جا مشغوله عروسی بابا مادر جدید کامبک جدید خودم و گروه و .....
یونگی : و چیی....
×فکرمم پیش میکاپرمه
یونگی :همون جانگ ا.ت .....
کوک فقط سرش رو تکون داد
کوک و یونگی همچان صحبت می کردن
بقیه سر هر چیزی دعوا میکردن
.
.
که .......
★عشق مخفی با یکی از هفت شاهزاده ★
Part:۷
جونگ کوک پخش زمین بود و اعضا دور و برش
من تو دبیرستان دوره امدادی دیدم زود دویدم سمت کوک، نشستم رو زمین و سرش رو گذاشتم رو پام
+نامجون شی یک اب گرم بده .... اگه میشه یک حوله هم بدین ... تهیونگ پاشو بلند کن ببر با لا تنگیه نفس داره .
صورتش قرمز بود نبضش رو گرفتم قلبش خیلی تند می زد .
حوله رو گرفتم و تا کردم و عرقش رو خشک کردم اروم دهنش رو باز کردم از اب گرم ریختم تودهنش
جیمین اروم تو گوش ته گفت :
: ببین نتنها میکاپ ارتیست است کار های امدادی هم بلده
ته: ول کن .....جونگ کوک خوبی
دیدم اروم چشماش رو باز کرد
×ا.ت ......تویی..... خوش اومدی
با بغضی که توی گلوم بود گفتم :
+ ا ه خودمم ...... ممنون
×اوفف باز چرا اینجوری شدم ؟
همه شونه هاشون رو داددن بالا
جین : بچه ها بابا تو فرودگاه است ......با اون خانمه
+چه خانمی؟
نامی : بابای ما توی اسپانیا ازدواج کرده و داره می اد که توی سئول عروسی بگیره
+چه جالب برای مامانمم همین اتفاق افتاده اونم تو اسپانیا کار می کنه و امروز هم به سئول پرواز داشت
جیمین اومد جلو رو زمین نشست و
جیمین : اسم مامانت چیه
تا می خواستم جواب بدم
ته : برای ما جانگ می ره است
یک لحظه تو شک بودم این ..... این اسم ما....مانم بود
تو ی چشمام اب پرشده بود از خوش حالی .
با صدای الارم گوشیم به خودم اومدم واییی کلاسم دیر شد
×ا.ت کجا میری ؟
+باید برم دیرم شده می رم دانشگاه کلاس دارم
×خب بزار برسونمت
+ماشین دارم ممنون ..راستی استراحت کن... خداحافظ پسرا
همه به جز کوک: خداحافظ ا.ت
×من می رسونم
+نه ممنون من ماشین دارم تو چقدر سِمجی
همه : اوووووووووووووو
+مگه چیه ؟ .... خب دیگه من می رم
4pm
کلاسم تموم شد امروز تو کمپانی کار خواسی ندارم از سرپرستم خانم لی(خانم لی سرپرست میکاپر ها است و مدیر برنامه پسرا ) اجازه گرفتم برم خونه البته باید برم مامانم رو از فرودگاه بردارم توی راه بودم به سمت فرودگاه بزرگ سئول توی ماشینم اهنگ fake love پخش بود
احساسس خوبی نداشتم کسی داره من رو تعقیب می کنه البته این راه فرود گاه است شاید دارن می رن اونجا اما رنگ ماشینم رو از صورتی به سیاه تعقیر دادم و نور داخل ماشین رو کم کردم و چشمم رو به اینه دوختم یک لیموزین دنبال ام بود
احساس بدی داشتم اما به راه خودم ادهمه دادم
[ویوی نویسنده ]^0^
توی ماشین بنگ تن صحبتی به پا بود در مورد مادر جدیدشون نظرانشون رو راجب اخلاق و رفتار می ره میگفتن
جین : ببینین باورم نمی شه بابا توی سن ۵۶ سالگی باز رفته از دواج کرده
نامجون : اون جوری نگو دیگه
جی هوپ : خب یک دقیقه صبر کنید الان اون ماشین کیه که ما همش پشت شرش میریم ؟
کوک که تو فکر ا.ت بود
ته و جیمینی که سر زیبایی خودشون داشتن دعوا می کردن
یونگی : (با تن صدای اروم ) کوک حالت خوبه .... مضطرب بنظر می ایی ؟
×خب هوینگ چی کار کنم فکرم همه جا مشغوله عروسی بابا مادر جدید کامبک جدید خودم و گروه و .....
یونگی : و چیی....
×فکرمم پیش میکاپرمه
یونگی :همون جانگ ا.ت .....
کوک فقط سرش رو تکون داد
کوک و یونگی همچان صحبت می کردن
بقیه سر هر چیزی دعوا میکردن
.
.
که .......
- ۳.۲k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط