امیرعلیسروش جانباحرص که اگه هزارتافوش وچک ولگدمیزدبهش ب

امیرعلی:سروش جان(باحرص که اگه هزارتافوش وچک ولگدمیزدبهش بهترازاون جانمش بود)اگه اجازه بدیدرقص اول شبوباهمسرشون شروع کنن
سروش بالهجه آمریکایی:‌اوه البته آقاامیرعلی
وبایه لبخندخوش حال شدم
من:بایه لبخندی که ازروی خوش حالیه این حرکت امیرعلی بودباخم کردن گردنم جوابشودادم
امیرعلی بعدازرفتن سروش باعصبانیت تمام دستموگرفت اونقدری محکم کشیدتم که مجبورشدم ازجام بلندبشم تافرش زمین نشدم وبه طرف سندرفتیم یه دستموروشونه اش گذاشتم ودست دیگمورودست چپش که روهوابودواونم دست دیگشوپشت کمرم گذاشت وبخاطرلخت بودن قسمت کمرم وسردی دستش بدنم مورمورشد(بی جنبه ایم دیگه چه میشه کرد)دستموکه محکم گرفته بودسرمونزدیک گوشش کردم:دارع دردم میگیرع که بااین حرفم شلترکرد
توچشمای هم زل زده بودیم وبه اینورواونورخودمونوتکون میدادیم چقدحس خوبی بودمیتونم بگم عالی ترین حس توزندگیم برای اولین بارهمچین حسی داشتم اصن انگارکه قبلاعاشق نشدم چون خیلی چیزاروباامیرعلی توهمین مدت کم تجربه کردم که باماهان توسه سال تجربه نکرده بودم
بافشارکوچیکی که به کمرم دادمنوبه خودش نزدیک ترکرد:چقدخوشگل شدی
من:باشیطنت میدونم
امیرعلی:من چطورمیتونم توروول کنم من هرروزبیشترازدیروزعاشقت میشم هرروزبیشترازدیروزمنوعاشق خودت میکنی
باحرفاش کلی خرکیف شده بودم ونیشم تابناگوشم بازبود:قرارم نیس ولم کنی چون من نمیزارم
امیرعلی باشنیدن این حرفم واسادومنووادارکردبه ایستادن توچشمام زل زد:یعنی چی این حرفت
دهن بازکنم بگم که آهنگ تموم شدوباصدای جیغ ودادودست مهمونابیخیال گفتن شدمودستشوگرفتموبه طرف میزکشیدمش
تاموقعی که کیکوبیارن امیرعلی چشم ازم برنمیداشت که آخرشم باتیکه های بچهامواجهه شدوکلی خندیدموکلی خجالت کشیدبالاخره وقتش رسیدکه کیکوبیارن وامیرعلی پاشدوطرف میزبزرگ سفیدگردی که روش پرازکادوبودو وسط سالن بودرفت
کیکش یه کیک دوطبقه بزرگ بودکه دوتاازخدمه هاهمراه باآهنگ تولدکه ازکیوان ومحمدپخش میشدآوردن وامیرعلی دستموگرفتومنوکشیدسمت خودشودستشوگره کرددورکمرم وااای که چیدامشب خوب شده بودبااین کاراش داشت عوض همه این روزارودرمیومد
وهمه شعمای روکه روکیک چیدع بودن باشمارش بچهادوتایی فوت کردیم که جیغودست بچهابلندشد
بعدازکیک وشام کلی بزن وبرقص مهمونی تموم شدومهموناتصمیم به رفتن گرفتن که باامیرعلی بدرقشون کردیم حتی همینم خودش یه حس خوبی بودکه هرچیزی که به اون ربط داره به منم مربوط میشه
وآخرین مهموناکه بچهابودن باکلی شوخی وخنده اونام تصمیم به رفتن گرفتن
نازی که داش پالتوشومیپوشید:باابروهاش که درخروجی رونشون میدادالناخانوم شماتصمیم به رفتن نداری
منم ابروهاموبالاانداختم:نه نازی خانوم هنوزهستم
بنفشه:اونوقت چرادیرمیای دیرمیری
میخواستموجوابشوبدم که امیرعلی دستشودورگردنم حلقه کرد:بالاخره بایدبامهمونایه فرقی داشته باشه دیگه بمون کمک شوهرش کنه
دستشوگرفتم انداختم پایین:ببخشیدولی اگه برنامه ظرف وظروف داریم من بامهمونافرقی نداشته باشم سنگینترم که
الناز:سنگین که هستی ولی برنامه ام همینه😐
من‌:ازتوام سنگین تر
خنده بچهابلندشدوبعدازروبوسی همشون سوارماشیناشون شدنورفتن
امیرعلی:من لباساموعوض کنم ویه دوش بگیرم بیام
من:باشه
بعدازرفتنش کفشاموپرت کردم یه طرفموپاهاموکش دادم وبدوبدورفتم طرف کادوهاکه ازصبه مردم وزنده شدم که جلوخودموبگیرم تابازشون نکنم
چهارزانوروزمین نشستموشروع کردم ازکوچیک ترین کادوتابزرگترینش اخه اینطوری هی هیجانش بیشترمیشه
میتونم بگم پنجاه تای اولی ادکلن وساعت بودوچنتاشم ست کیف وکمربندبودولی لامذهباهمه مارک واونایم که ازطرف دخترابودکنارمیزاشتم تابعدابهش رسیدگی بشه والا
بچهای خودمونم النازست کراوات وکمربندخریده بودنازی کیف پول چرم بنفشه ساعت لاله ام ادکلن وپسرام چیزای چرت وپرت ازاین قبیل ولی امیریه شورت خریده بود به رنگ صورتی😐 😑
البته که بادیدن کادودومش که یه بلیط براآلمان بودسعی کردم شاخاموبخوابونم
امیرعلی:خوشت اومد
من:نه زیادچیزای جالبی نیاوردن کوفتشون شه اون شاموکیک
که یهومغزم اروردادوکادوی که دستم بودوپرت کردم زمین وسیخ واسادم وزل زدم به صورت سرخ شدش واای خاک توسرم آبروم رف الان میگه این چقدره ندیدس راستم میگه ولی گومیخوره😐
من:چیزه من حوصلم سررفت گفتم...
که یهویه بوی بدی توهواپخش شد
استغفرالله به قیافش نمیخوره گوزوباشه سعی کردم سرموبلندنکنم بیچاره اس دیگه شایدزیادخورده بزاخجالت نکشه ولی واقعاخیلی بوش بدبود
دیگه نتونستم تحمل کنم:سرموبلندکردم وای خداحالاچجوری بهش بگم ناراحت نشه گوخورده چه ناراحتی ریده به خونه
حالامیخوادناراحتم بشه. بازم دیگه
اهااین بهترین روشه:همون طورکه دماغموگرفته بود:چیزه ببین بهتره توبری دسشویی منم ایناروجمع میکنم
امیرعلی:و
من:ولی ملی نداره دیگه اینجاروبه
دیدگاه ها (۱۹)

بعدازاینکه همه کادوهاروجمع کردموگذاشتمشون تواتاق امیرعلی وجا...

بعدازسردشدن هوامجبورشدیم بیایم داخلروی مبلسه نفرنشستیم البته...

دروبازکردم بزرگی سال بخاطررقص نوری که زده بودن مشخص نبودولی ...

درورودی روبازکردم ازاونجایی که صدای تلویزیون نمی اومدمعلوم ب...

پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط