تکپارتی کوک

🌚༻وقتی مسموم شدی༺🌚


از زبان ا. ت:

سلام من ا. تم. 21 سالمه و شیش ماهه که با کوک ازدواج کردم 🤝

امروز خیلی حصلم سر رفته بود کوکم سر کار بود تصمیم گرفتم که با دوستم یجی(کمبوده اسمه ساری🤝) بریم رستوران(ههه فک کردین مینویسم باررر🤣🤞) بهش زنگ زدم
(مکالمه ا. ت و یجی)
(ا.ت+یجی =)
+سلامم کرهه خرر
=سلامم پفیوز چیشد خبری از ما کردییی
+هههه سگ تولهه
=خب حالا جرا زنگ زدی
+میای باهم بریم رستوران ساعت شیش؟
=ارععع اوکیه
+خی پ میبینمتت
=بای
+بای
(پایان مکالمه)

رفتم یکوشولو غذا درس کردم و خوردم و کتاب خوندم تا ساعت 6 شه.
(پرش زمانی)

انقد غرق کتاب بودم که حواسم به گذر زمان نبود سرمو بلند کردم دیدم ساعت 5 و ربعهه🙌😳

رفتم ک حاضر شم گوشیم زنگ خورد یجی بود

+الو
=سلام ا. ت خوبی
+اوه چیشد ادم شدی
=چیزه ا. ت من نمیتونم بیام
+عهه چرا(با بغض)
=خب کار برام پیش اومد
نزاشتم دیگه حرف بزنه و قطع کردم نشستم رو مبل که بغضم شکست و زدم زیر گریه
...
کوک ویو:

امروز قرار بود زود برم خونه
ساعت 5و ربع بود
تو راه خونه ی دسته گلم گرفتم ک چون شلوغ بود ده دقیقه زمان برد تا خونه هم پنج دقیقه ساعت 5 و ربع رسیدم
کلیدو انداحتم تو در که صدای هق هق کل خونرو گرفته بود
...
ا. ت ویو:

داشتم گریه میکردم ک صدا کیلید اومد.
کیلید اینجارو فقط کوک داشت کوکم ساعت8 میومد پ این کیه
بخاطر اینکه ببینم کیه سرمو اروم از پاهام بلند کردم که ببینمش
کوک بود😑فک کنم امروز زود اومده بودد و قبرممم کندسس اون خیلیی رو گریه هام حساسه
ی گلم دستش بود تا منو دید گلو انداخت اومد پیشم


....

ههههه مثلااا تک پارتی بودد الان شد چند پارتییی🤣
اخع گوشیم شارژ ندارهههه باید برم بزنم تو شارژ 🤍😗🖤

فعلا بایی بقیش بمونه برا پارت بعد پارت بعدو زود اپ میکنم
دیدگاه ها (۰)

عررررر 20 تایی شدیم

چند پارتی کوک پارت 2

میخام فیکشن بنویسم🫀🫂

این داستان مومو🤣🤞

عشق مافیاییp2

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

مدرسه اوکی داpart48ا/ت: الو سلام... : سلام ا/ت خوبی گوشی رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط