فیک ددی روانی من
فیک ددی روانی من
پارت : ۶
کوک : گفتم خفه شوووووو(عربده)
ویو ا.ت :
وقتی اینا رو بهم گفت اشک تو چشمام جمع شد ولی سعی کردم درکش کنم !
اما چرا باید این طوری کنه ؟ مگه من چیکارش کردم ؟ مشکل روانی داره؟ چه مرگشه؟ اه اعصابم خورد شد ... زدم زیر گریه !
کوک : فکر کردم بهت گفتم خفه شی؟(داد)
ا.ت : عااا ... عاره ... ببخشید( گریه)
فلش بک به زمانی که رسیدن : کوک سریع فرمون رو پیچوند و ماشین چهار دور دور خودش پیچید و ایستاد و کوک سریع پیاده شد و پله ها رو دو تا چهارتا بالا رفت و رسید به یه اتاق ا.ت هم تلاش میکرد همزمان و همراه باهاش باشه کوک سریع در رو باز کرد و داخل اتاق شد ا.ت بیرون ایستاد و به حرفاشون گوش کرد
... : رفت ...
کوک : میدونم .. یه خری بهم گفت !
... : بله قربان
کوک : کجا رفته چجوری از دستتون در رفتهههه؟؟؟
... : نمیدونیم ولی احتمال ها بر اینکه اون کلا از کشور خارج شده!
کوک : ای وای وای وای
... : چیکار کنیم قربان ؟
کوک : نمیدونم ...
ویو ا.ت :
تموم حرفاشون رو شنیدم ... اون مردک دیوونه در رفته ... حالا حس کوک رو درک میکنم من میخوام ازش انتقام بگیرم اون خونه امون رو آتیش زد و بابامو کشت و باعث شد این حرفا رو بشنوم تازه خودشم خیلی چیزا بهم گفت عوضی بدرد نخور به هر حال باید یه ایده ای بدم که اونو پیدا کنن
یهو یادم اومد توی برده های جن.سي برای باکره ها خیلی ارزش قائل میشن نسبت به بقیه و راحت از دستشون نمیدن ...
پس برای اینکه گم نشن یا فرار نکن با دزدیده نشن یا به هر دلیلی از دستشون بدن بهشون یه جی پی اس وصل کردن این طوری هر جا برن اونو پیدا میکنن اون مردک گفت که میخواد با اون زنه خارج بشه پس ... چه عالی ترررر ...
پس گفتم : من یه ایده دارررم
کوک : چی میگی توووو؟؟؟( داد)
ا.ت : صبر کننن....
که یهووووو
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۶
کوک : گفتم خفه شوووووو(عربده)
ویو ا.ت :
وقتی اینا رو بهم گفت اشک تو چشمام جمع شد ولی سعی کردم درکش کنم !
اما چرا باید این طوری کنه ؟ مگه من چیکارش کردم ؟ مشکل روانی داره؟ چه مرگشه؟ اه اعصابم خورد شد ... زدم زیر گریه !
کوک : فکر کردم بهت گفتم خفه شی؟(داد)
ا.ت : عااا ... عاره ... ببخشید( گریه)
فلش بک به زمانی که رسیدن : کوک سریع فرمون رو پیچوند و ماشین چهار دور دور خودش پیچید و ایستاد و کوک سریع پیاده شد و پله ها رو دو تا چهارتا بالا رفت و رسید به یه اتاق ا.ت هم تلاش میکرد همزمان و همراه باهاش باشه کوک سریع در رو باز کرد و داخل اتاق شد ا.ت بیرون ایستاد و به حرفاشون گوش کرد
... : رفت ...
کوک : میدونم .. یه خری بهم گفت !
... : بله قربان
کوک : کجا رفته چجوری از دستتون در رفتهههه؟؟؟
... : نمیدونیم ولی احتمال ها بر اینکه اون کلا از کشور خارج شده!
کوک : ای وای وای وای
... : چیکار کنیم قربان ؟
کوک : نمیدونم ...
ویو ا.ت :
تموم حرفاشون رو شنیدم ... اون مردک دیوونه در رفته ... حالا حس کوک رو درک میکنم من میخوام ازش انتقام بگیرم اون خونه امون رو آتیش زد و بابامو کشت و باعث شد این حرفا رو بشنوم تازه خودشم خیلی چیزا بهم گفت عوضی بدرد نخور به هر حال باید یه ایده ای بدم که اونو پیدا کنن
یهو یادم اومد توی برده های جن.سي برای باکره ها خیلی ارزش قائل میشن نسبت به بقیه و راحت از دستشون نمیدن ...
پس برای اینکه گم نشن یا فرار نکن با دزدیده نشن یا به هر دلیلی از دستشون بدن بهشون یه جی پی اس وصل کردن این طوری هر جا برن اونو پیدا میکنن اون مردک گفت که میخواد با اون زنه خارج بشه پس ... چه عالی ترررر ...
پس گفتم : من یه ایده دارررم
کوک : چی میگی توووو؟؟؟( داد)
ا.ت : صبر کننن....
که یهووووو
مایل به حمایت بیب¿
۱۲.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.