Novel
رمان... ...
پارت_دوم
تا سه روز دیگه ارتش میتاکا به پایتخت می رسند جادوگر اعظم پیشبینی کرده بود که ما در جنگ می بریم
اما همه اش دروغ بود این جنگ رو اشتباه شروع کردیم
پادشاه گابریل خام و مطیع جادوگر اعظم شده و الان فقط می تونه جادوگر رو تبعید کنه که در واقع این برای اون عالیه چون دیگه قرار نیست بمیره
ملکه وایولت فردی مهربان و خونگرمه
همیشه لبخند می زد به همه
اما از وقتی این جنگ شروع شده دیگه شادی در صورتش پیدا نیست
پرنسس و پرنس که خیلی سن شون کمه وابسته به مامانشون هستن من خیلی نگران این ماموریتم اگر نتونم کنترل شون کنم و نتونم بزرگ شون کنم ننگ بزرگی برای وطنمم شرمنده و شکست خورده می شم از ملکه اما تمام تلاشم رو می کنم پرنسس نورا تنها پنج سال داره و پرنس نووا دو سالشه
نمی تونم لحظه ایی که از مادرشون جدا میشن رو تماشا کنم
امروز باید به دیدار پادشاه و ملکه برم
جین : درود بر پادشاه و ملکه
پادشاه گابریل:درود شوالیه جین
ما در موقعیت بدی هستیم پیش بینی تو چیه می تونیم از قلعه و مردم محافظت کنیم؟!؟!
جین:همون طور که خودتون گفتید ما در موقعیت بدی هستیم مهمات کمی داریم سربازان مون نوجوان هایی هستند که نمی تونن به درستی شمشیر رو به دست بگیرند پیشنهاد من اینکه دستور تخلیه رو بدیم مردم و خودتون فرار کنید این بهترین کار برای نجات مردمه
قطره ایی اشک از چشمان ملکه فرو ریخت و با ناراحتی گفت نجات مردم از همه چیز مهمتره
پادشاه گابریل: نمی تونیم همه چیز رو به جاستین بدم نمی تونم کشورم جزو میتاکا کنم
ملکه وایولت:برای غرور تو مردم بمیرن!!! کافیه از خواب بیدار شو تو قسم خوردی از مردم محافظت کنی
پادشاه گابریل:تمام این سال ها من این کشور کوچک رو کم کم قدرتمند کردم و وقتی برای کشور گشایی دست به جنگ زدم تمام سربازانم نابود شدن و الان خانواده هاشون هر روز ناراحتن و اشک می ریزن من تا اخر همینجا میمونم و از اوتانا دفاع می کنم
ملکه وایولت:درود بر اوتانا
˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚
#Stray_kids
#Bang_Chan
#Lee_know
#Changbin
#Huynjin
#Han
#Felix
#Seungmin
#I_N
#Novel
#YV
پارت_دوم
تا سه روز دیگه ارتش میتاکا به پایتخت می رسند جادوگر اعظم پیشبینی کرده بود که ما در جنگ می بریم
اما همه اش دروغ بود این جنگ رو اشتباه شروع کردیم
پادشاه گابریل خام و مطیع جادوگر اعظم شده و الان فقط می تونه جادوگر رو تبعید کنه که در واقع این برای اون عالیه چون دیگه قرار نیست بمیره
ملکه وایولت فردی مهربان و خونگرمه
همیشه لبخند می زد به همه
اما از وقتی این جنگ شروع شده دیگه شادی در صورتش پیدا نیست
پرنسس و پرنس که خیلی سن شون کمه وابسته به مامانشون هستن من خیلی نگران این ماموریتم اگر نتونم کنترل شون کنم و نتونم بزرگ شون کنم ننگ بزرگی برای وطنمم شرمنده و شکست خورده می شم از ملکه اما تمام تلاشم رو می کنم پرنسس نورا تنها پنج سال داره و پرنس نووا دو سالشه
نمی تونم لحظه ایی که از مادرشون جدا میشن رو تماشا کنم
امروز باید به دیدار پادشاه و ملکه برم
جین : درود بر پادشاه و ملکه
پادشاه گابریل:درود شوالیه جین
ما در موقعیت بدی هستیم پیش بینی تو چیه می تونیم از قلعه و مردم محافظت کنیم؟!؟!
جین:همون طور که خودتون گفتید ما در موقعیت بدی هستیم مهمات کمی داریم سربازان مون نوجوان هایی هستند که نمی تونن به درستی شمشیر رو به دست بگیرند پیشنهاد من اینکه دستور تخلیه رو بدیم مردم و خودتون فرار کنید این بهترین کار برای نجات مردمه
قطره ایی اشک از چشمان ملکه فرو ریخت و با ناراحتی گفت نجات مردم از همه چیز مهمتره
پادشاه گابریل: نمی تونیم همه چیز رو به جاستین بدم نمی تونم کشورم جزو میتاکا کنم
ملکه وایولت:برای غرور تو مردم بمیرن!!! کافیه از خواب بیدار شو تو قسم خوردی از مردم محافظت کنی
پادشاه گابریل:تمام این سال ها من این کشور کوچک رو کم کم قدرتمند کردم و وقتی برای کشور گشایی دست به جنگ زدم تمام سربازانم نابود شدن و الان خانواده هاشون هر روز ناراحتن و اشک می ریزن من تا اخر همینجا میمونم و از اوتانا دفاع می کنم
ملکه وایولت:درود بر اوتانا
˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚
#Stray_kids
#Bang_Chan
#Lee_know
#Changbin
#Huynjin
#Han
#Felix
#Seungmin
#I_N
#Novel
#YV
۲.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.