افتابدرحجاب

📚#افتاب_در_حجاب
♥️#ادامه_قسمت46


بى امام مى ماند.... سر پیش مى برى و وحشت زده اما آرام و مهربان مى پرسى :
_با خودت چه مى کنى عزیز دلم ! یادگار پدر و برادرم ! بازمانده جدم !؟و او با صدایى که به زحمت از اعماق جراحت شنیده مى شود، مى گوید: _چه مى توانم بکنم در این حال که پدرم را، امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم را درخون نشسته مى بینم

بى لباس و کفن... نه کسى بر آنان رحم مى آورد و نه کسى به خاکشان مى سپارد. انگار که از کفار دیلم و خزرند این عزیزان که بر خاك افتاده اند. کلام نیست این که از دهان بیرون مى آید،... انگار گدازه هاى آتش است که از اعماق قلبش تراوش مى کند... و تو اگر با نگاه و سخن و کلام زینبى ات کارى نکنى ، او همه هستى اش را با این کلمات از سینه بیرون مى ریزد....
پس تو آرام و تسلى بخش ، زمزمه مى کنى :

#ادامه_دارد....
دیدگاه ها (۰)

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت47زمزمه مى کنى :تاب از کَفَت نبرد این ...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#ادامه_قسمت47 امام را بر مرکب لغزان خویش ،...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت46هم او در گوشت زمزمه مى کند که؛ به جب...

دلانہ✨ پدرتون #پیغمبر ، احساس‌ضعف که کردڹ به شما پناه آوردن[...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط