میخواهم هفتاد و چند ساله که شدم

می‌‌خواهم هفتاد و چند ساله که شدم
چشمانم هنوز دیدنت را بلد باشند
دستانم فقط در دلتنگیِ آغوشت بلرزند و...
پاهایم تنها در انتظار دیدارت، بیزار شوند رفتن را

تمام شوم در داشتنت و...
و خواستنت را جوانی کنم

می‌خواهم هفتاد و چند ساله که شدم
در شلوغ‌ترین خیابان شهر
یک شاخه گل سرخ دستم باشد و...
خیره شوند مرا اهالی شهر
آنگونه که آرزو کنند، ایامم را‌

نگاه کنند که چه دلبرانه...
میان لبهایم مدام زمزمه‌ات می‌کنم
و تو برایشان...
ناشناس‌ترین معشوقعه شهر شوی.
معشوقه‌ای که در من...
مرا زنده نگه داشته‌است
دیدگاه ها (۱)

موهایم سپید نیستلَنگ نمی‌زند حافظه‌امو خوب یاد می‌آورم گردش ...

دست برداشته ام از خیالپا پس کشیدم از خودمهرچه هستم را بیش از...

دو پنجاه اسب طوفان-گرده را از گریه پی کردمکه سی سال و دو قرن...

گاهی از خودمان می‌پرسیم: «دوست داشتن به چه دردمان می‌خورد؟»ر...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط