موهایم سپید نیست

موهایم سپید نیست
لَنگ نمی‌زند حافظه‌ام
و خوب یاد می‌آورم گردش پر تکرارِ رنج را

اما سال‌هاست که پیر مانده‌ام در خویش
پیر شده‌ام در توقف زمان
دستم نمی‌لرزد...
آهم قد نمی‌کشد به هیچ آسمانی
پایم جان دارد و اما‌...
جانم به تاراج رفته‌است

من در کج‌راهه این زندگی
گم کرده‌ام پایان را...
به هر دری که می‌زنم دیوار می‌شود
به هر غمی که می‌رسم آوار می‌شود
گویی مرثیه‌ای شده‌ام از سوگ
که در روایت هیچ دردی، خوانده نمی‌شود

من سال‌هاست، در انتظار معجزه‌ای...
خود را بر پیکر خمیده آرزوهایم، عصا می‌شوم‌
دیدگاه ها (۴)

دست برداشته ام از خیالپا پس کشیدم از خودمهرچه هستم را بیش از...

چشمان تو اعتنایی به فاصله ندارند.زمین برای تو تیله‌ی کوچکی‌س...

می‌‌خواهم هفتاد و چند ساله که شدمچشمانم هنوز دیدنت را بلد با...

دو پنجاه اسب طوفان-گرده را از گریه پی کردمکه سی سال و دو قرن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط