سرگذشت واقعی خودمه

سرگذشت واقعی خودمه
قسمت یازدهم عشق ویسگونی❤ ️
لطفا کامنت مثبت بذارین
سرمو بلند کردم که فوش بدم
میخکوب شدم دست و پام یخ زد چشمهایش چشمهایش همان رنگ میشی همان ته ریش همان تیپ مشکی همان چال لپ باورم نمیشد او مهرانم بود عشق من عشقی ک تا بحال فقط با عکس هایش با صدایش زندگی میکردم
گریه ام گرفته بود از شوق از اینک نکنه خابم نکنه اشتباه گرفتم
جیغی کشیدم مهرانممممممممم
_جوووونم میناز خانمم
_خودتی تو که گفتی نمیای
_مگ میشه عشقم از راه دور بیاد و من نیام بخاطر تو دنیا رو بهم میریزم کار ک چیزی نیس
ب چشمهایش زل زدم و اروم بوسیدمش اولین بوسه که یک دختر هیچوقت فراموش نمیکنه
پیشانیم رو بوسید و بغلم کرد و روی همون صخره نشستیم و تا طلوع افتاب از رویاهامون گفتیم از غصه هامون از شادیامون شبی ک هیچوقت فراموش نمیکنم میدونم توام هنوز فراموش نکردی
#رمان #سرگذشت #داستان #عشق_ویسگونی
شرمنده کوتاه نوشتم خودم با نوشتن این قسمت گریه ام گرفته ☹ ️
دیدگاه ها (۳۱)

سرگذشت واقعی خودمهقسمت دوازدهم عشق ویسگونی ❤ ️طلوع صبح شده...

سرگذشت واقعی خودمه قسمت سیزدهم عشق ویسگونی ❤ ️ گوشی رو بدو...

سرگذشت واقعی خودمهقسمت دهم عشق ویسگونی ❤ ️این قسمت فقط خاست...

سرگذشت واقعی خودمهقسمت نهم عشق ویسگونی ❤ ️کامنت بذارین خوشح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط