بگذر از شعر و غزل،هیچ مگو،رام توام
بگذر از شعر و غزل،هیچ مگو،رام توام
با من از عشق بگو،یوسف خوش نام توام
از دو چشمت شده ام مست،مرا می بینی ؟
آن چنان مست،که سودا زده ی جام توام
من چه مشتاق نگاهم به تو دل داد عزیز
تو رهایم نکن ای یار،که در دام توام
میزند پرسه به دنبال تو مرغ نفسم
بال بستم ،غرضی نیست،که در بام توام
در گذرگاه همین خاطره ها پنهان است
سخن عشق همین است،که هم گام توام
با من از عشق بگو،یوسف خوش نام توام
از دو چشمت شده ام مست،مرا می بینی ؟
آن چنان مست،که سودا زده ی جام توام
من چه مشتاق نگاهم به تو دل داد عزیز
تو رهایم نکن ای یار،که در دام توام
میزند پرسه به دنبال تو مرغ نفسم
بال بستم ،غرضی نیست،که در بام توام
در گذرگاه همین خاطره ها پنهان است
سخن عشق همین است،که هم گام توام
۴.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲