My Red Moon...✨🫀🌚(Taekook, VKook, KookV)
My Red Moon...✨🫀🌚(Taekook, VKook, KookV)
Part⁶✨🪐🦖
لبخند ترسناکی زد و روبدوشامبرش رو اروم باز کرد و گفت..
کوک: قراره خیلی خوشبگذره بیبی بوی بد من..
پسرک از ترس خودشو عقب میکشید و صدای هق هق هاش کل اون اتاق ترسناک رو در بر گرفته بود.. جونگ کوک آروم به طرفش خیز برداشت و بلندش کرد و به طرف تخت برد..
کوک: عزیزم هنوز واسه گریه خیلی زوده خیلی...
پسرک با ترس نفسش بند اومده بود با صدای اروم گفت..
پسرم: ددی....لطفا منو ببخش... دیگه تکرارش نمیکنم... خواهش میکنم...ددی...
کوک: نه نه بیبی برای بخشش دیگه دیر شده.. باید تنبیه بشی تا بفهمی سرپیچی کردن از جئون جونگکوک چه عواقبی داره...
دستای ظریف پسرک رو گرفت و بدون توجه به تقلاهایی که میکرد به تخت بست کنار پسر دراز کشید و دستشو رو گونه نرم پسر گذاشت و نوازش کرد..
کوک: خودت مجبورم میکنی که تنبیهت کنم... ولی نگران نباش هرزهی من.. طوری تنبیهت میکنم که حتی نتونی بدون اجازه من نفس بکشی...
به سمت کمدی که نمای شیشهای داشت رفت و تازیانه دوازده رشتهای و گیره نیپل گرفت و به سمت پسرک حرکت کرد..
تهیونگ تقلا میکرد ولی فایده ای نداشت... بر عکس جونگکوک وقتی تقلاهاشو میدید لذت زیادی میبرد.. نیپل های پسرک رو گرفت و آروم نوازش کرد.. زبونشو روش کشید و دید پسرک سعی میکرد ناله هاشو خفه کنه..
نیشخندی زد گیره رو با بی رحمی به نیپل پسرک زد..
جیغ دردناک پسرک کل اتاقو گرفت..
تهیونگ از درد طاقت فرسایی که به نیپل هاش وارد میشد زجر میکشید و جونگکوک با لذت به زجر کشیدن پسر نگاه میکرد..
تازیانه رو تو دستش چرخاند و سمت تخت رفت..
به پاهای تو پر و کشیده و سفید تهیونگ خیره شد.. با ناراحتی ظاهری دستشو روش کشید و گفت..
کوک: چقدر حیف که قراره این پا های سفید و خوشگلت با تازیانه من نقاشی بشه ولی نگران نباش طوری بی نقص نقاشیت میکنم که هیچوقت جاش نره بهت قول میدم..
تهیونگ هق هق کرد و گفت..
تهیونگ: ددی....توروخدا اینکارو نکن خواهش......اخخخخخخ.
التماسش با ضربه اولی که جونگ کوک به پاهایش زد به جیغ تبدیل شد..
جونگکوک بدون توجه به جیغ و داد های پسرک به کارش ادامه داد تا حدی که دست خودش خسته شد و کنار بدن بی جون تهیونگ ولو شد..
هیچ جای سالمی رو بدن تهیونگ باقی نمونده بود.. اما پسرک اونقدر بی حال بود که حتی درد هم نمیتونست صداشو در بیاره..
اما جونگکوک انگار باید امشب پسرک رو میکشت.. بلند شد و بازم به سمت کمد حرکت کرد و دیلدو بزرگی برداشت...
میدونست تهیونگ با*کره هست تا الان تجربه ای تو س*ک*س نداره اما بازم رحم نکرد و حتی سوراخ با*کره پسر رو برای اون دیلدو آماده نکرد..
تهیونگ با دیدن سایز دیلدو نفس کشیدن رو فراموش کرد...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پیج اولم مسدود شدههههه🥲💔
ولی شما حمایت کنین...✨
Part⁶✨🪐🦖
لبخند ترسناکی زد و روبدوشامبرش رو اروم باز کرد و گفت..
کوک: قراره خیلی خوشبگذره بیبی بوی بد من..
پسرک از ترس خودشو عقب میکشید و صدای هق هق هاش کل اون اتاق ترسناک رو در بر گرفته بود.. جونگ کوک آروم به طرفش خیز برداشت و بلندش کرد و به طرف تخت برد..
کوک: عزیزم هنوز واسه گریه خیلی زوده خیلی...
پسرک با ترس نفسش بند اومده بود با صدای اروم گفت..
پسرم: ددی....لطفا منو ببخش... دیگه تکرارش نمیکنم... خواهش میکنم...ددی...
کوک: نه نه بیبی برای بخشش دیگه دیر شده.. باید تنبیه بشی تا بفهمی سرپیچی کردن از جئون جونگکوک چه عواقبی داره...
دستای ظریف پسرک رو گرفت و بدون توجه به تقلاهایی که میکرد به تخت بست کنار پسر دراز کشید و دستشو رو گونه نرم پسر گذاشت و نوازش کرد..
کوک: خودت مجبورم میکنی که تنبیهت کنم... ولی نگران نباش هرزهی من.. طوری تنبیهت میکنم که حتی نتونی بدون اجازه من نفس بکشی...
به سمت کمدی که نمای شیشهای داشت رفت و تازیانه دوازده رشتهای و گیره نیپل گرفت و به سمت پسرک حرکت کرد..
تهیونگ تقلا میکرد ولی فایده ای نداشت... بر عکس جونگکوک وقتی تقلاهاشو میدید لذت زیادی میبرد.. نیپل های پسرک رو گرفت و آروم نوازش کرد.. زبونشو روش کشید و دید پسرک سعی میکرد ناله هاشو خفه کنه..
نیشخندی زد گیره رو با بی رحمی به نیپل پسرک زد..
جیغ دردناک پسرک کل اتاقو گرفت..
تهیونگ از درد طاقت فرسایی که به نیپل هاش وارد میشد زجر میکشید و جونگکوک با لذت به زجر کشیدن پسر نگاه میکرد..
تازیانه رو تو دستش چرخاند و سمت تخت رفت..
به پاهای تو پر و کشیده و سفید تهیونگ خیره شد.. با ناراحتی ظاهری دستشو روش کشید و گفت..
کوک: چقدر حیف که قراره این پا های سفید و خوشگلت با تازیانه من نقاشی بشه ولی نگران نباش طوری بی نقص نقاشیت میکنم که هیچوقت جاش نره بهت قول میدم..
تهیونگ هق هق کرد و گفت..
تهیونگ: ددی....توروخدا اینکارو نکن خواهش......اخخخخخخ.
التماسش با ضربه اولی که جونگ کوک به پاهایش زد به جیغ تبدیل شد..
جونگکوک بدون توجه به جیغ و داد های پسرک به کارش ادامه داد تا حدی که دست خودش خسته شد و کنار بدن بی جون تهیونگ ولو شد..
هیچ جای سالمی رو بدن تهیونگ باقی نمونده بود.. اما پسرک اونقدر بی حال بود که حتی درد هم نمیتونست صداشو در بیاره..
اما جونگکوک انگار باید امشب پسرک رو میکشت.. بلند شد و بازم به سمت کمد حرکت کرد و دیلدو بزرگی برداشت...
میدونست تهیونگ با*کره هست تا الان تجربه ای تو س*ک*س نداره اما بازم رحم نکرد و حتی سوراخ با*کره پسر رو برای اون دیلدو آماده نکرد..
تهیونگ با دیدن سایز دیلدو نفس کشیدن رو فراموش کرد...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پیج اولم مسدود شدههههه🥲💔
ولی شما حمایت کنین...✨
۷.۷k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲