My Red Moon🫀🌚✨(Taekook, VKook, KookV)
My Red Moon🫀🌚✨(Taekook, VKook, KookV)
Part⁵✨🪐🦖
دستشو آروم رو دوش پسرک گذاشت و تکونش داد..
کوک: تهیونگ؟ پاشو باید موهاتو خشک کنی وگرنه سرما میخوری... پاشو...
وقتی دید پسرک واکنشی نشون نمی ده نیشخند زد و گفت...
کوک: بهت گفتم که بهم گوش ندی تنبیه سختی در انتظارته نه؟ مثل اینکه تو واقعاً دلت تنبیه سخت میخواد هومم؟
پسرک با شنیدن حرف های جونگکوک سریع نشست و به جونگکوک که با لبخند رضایتمندی خیرهاش بود نگاه کرد.. سریع سمت میز رفت و سشوار رو برداشت و به پریز برق زد..
خواست موهاشو خشک کنه که جونگکوک سشوار رو از دستش گرفت و خودش مشغول خشک کردن موی قرمز پسرک شد...
پسرک از باد و نوازشی که نصیب موهاش میشد لذت میبرد و لبخند میزد...
جونگکوک موهاشو خشک کرد و به چهره بی نقص پسر تو آینه خیره شد..
هیچکدوم نمیتونستن نگاه از همدیگه بردارن..
ناگهان نگاه جونگکوک به ل*ب پسرک رسید و لیسی به ل*ب های خودش زد..
تهیونگ با دیدن این حرکت جونگکوک خجالت کشید و سرشو پایین انداخت..
جونگکوک برای عوض کردن بحث به سمت کمد رفت و تیشرت و باکسری از کمد بیرون آورد و به تهیونگ داد و گفت..
کوک: چند سالته..؟
تهیونگ: هیفده...
جونگکوک با تعجب و اخم نگاهش کرد و گفت..
کوک: چی؟!! تو هنوز به سن قانونی هم نرسیدی بعد میخواستی تو بار هر*زه بشی؟!
تهیونگ سرش رو بالا آورد و به چشمای جونگکوک نگاه کرد و گفت..
تهیونگ: من که بهتون گفتم.. با خواست خودم نیومدم.. پدرم منو در ازای بدهکاری داد.. اگه ناراحتین میتونین منو برگردونین برام مهم نیست در هر صورت قراره با*کرگیمو از دست بدم چه به دست شما.. چه به دست مردهای دیگه..
جونگکوک پوزخند ترسناکی زد و در ثانیه چشم هم زدنی سمت پسرک رفت و هولش داد سمت دیوار..
پسرک بخاطر برخورد پشتش به دیوار نالهی ضعیفی کرد.. جونگکوک به سمتش رفت، دست چپشو بالا آورد و کنار صورت تهیونگ گذاشت و گفت..
کوک: گستاخ شدی؟! مثل اینکه بهت شل گرفتم.. دوبار از دستورم سرپیچی کردی چیزی نگفتم.. چون تازه اولش بود نخواستم بهت سخت بگیرم.. ولی تو لیاقت صبر منو نداری.. تو بیبی بدی هستی باید تنبیه بشی...
دست پسرک رو گرفت و کشید.. پسرک تقلا میکرد که ولش کنه ولی جونگکوک اعتنایی نکرد و دستشو محکم تر گرفت.. به سمت دری که رنگش مشکی بود حرکت کرد و درش رو باز کرد..
تهیونگ رو وسط اتاق پرت کرد و گفت..
کوک: چطوره؟ خوشت اومده؟
تهیونگ با ترس به دم و دستگاه عجیب اطرافش نگاه کرد و گفت..
تهیونگ: ا....اینا چی هستن؟
کوک: وسایلی که قراره باهاش تنبیهت کنم بیبی بد..
لبخند ترسناکی زد و روبدوشامبرش رو آروم باز کرد و ادامه داد..
کوک: قراره خیلی خوشبگذره بیبی بوی بد من...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینم پارت بعددددد...✨
چون که خیلی کم حمایت می کنین... پارت بعد شرط داره..
لایک: ۱۰
Part⁵✨🪐🦖
دستشو آروم رو دوش پسرک گذاشت و تکونش داد..
کوک: تهیونگ؟ پاشو باید موهاتو خشک کنی وگرنه سرما میخوری... پاشو...
وقتی دید پسرک واکنشی نشون نمی ده نیشخند زد و گفت...
کوک: بهت گفتم که بهم گوش ندی تنبیه سختی در انتظارته نه؟ مثل اینکه تو واقعاً دلت تنبیه سخت میخواد هومم؟
پسرک با شنیدن حرف های جونگکوک سریع نشست و به جونگکوک که با لبخند رضایتمندی خیرهاش بود نگاه کرد.. سریع سمت میز رفت و سشوار رو برداشت و به پریز برق زد..
خواست موهاشو خشک کنه که جونگکوک سشوار رو از دستش گرفت و خودش مشغول خشک کردن موی قرمز پسرک شد...
پسرک از باد و نوازشی که نصیب موهاش میشد لذت میبرد و لبخند میزد...
جونگکوک موهاشو خشک کرد و به چهره بی نقص پسر تو آینه خیره شد..
هیچکدوم نمیتونستن نگاه از همدیگه بردارن..
ناگهان نگاه جونگکوک به ل*ب پسرک رسید و لیسی به ل*ب های خودش زد..
تهیونگ با دیدن این حرکت جونگکوک خجالت کشید و سرشو پایین انداخت..
جونگکوک برای عوض کردن بحث به سمت کمد رفت و تیشرت و باکسری از کمد بیرون آورد و به تهیونگ داد و گفت..
کوک: چند سالته..؟
تهیونگ: هیفده...
جونگکوک با تعجب و اخم نگاهش کرد و گفت..
کوک: چی؟!! تو هنوز به سن قانونی هم نرسیدی بعد میخواستی تو بار هر*زه بشی؟!
تهیونگ سرش رو بالا آورد و به چشمای جونگکوک نگاه کرد و گفت..
تهیونگ: من که بهتون گفتم.. با خواست خودم نیومدم.. پدرم منو در ازای بدهکاری داد.. اگه ناراحتین میتونین منو برگردونین برام مهم نیست در هر صورت قراره با*کرگیمو از دست بدم چه به دست شما.. چه به دست مردهای دیگه..
جونگکوک پوزخند ترسناکی زد و در ثانیه چشم هم زدنی سمت پسرک رفت و هولش داد سمت دیوار..
پسرک بخاطر برخورد پشتش به دیوار نالهی ضعیفی کرد.. جونگکوک به سمتش رفت، دست چپشو بالا آورد و کنار صورت تهیونگ گذاشت و گفت..
کوک: گستاخ شدی؟! مثل اینکه بهت شل گرفتم.. دوبار از دستورم سرپیچی کردی چیزی نگفتم.. چون تازه اولش بود نخواستم بهت سخت بگیرم.. ولی تو لیاقت صبر منو نداری.. تو بیبی بدی هستی باید تنبیه بشی...
دست پسرک رو گرفت و کشید.. پسرک تقلا میکرد که ولش کنه ولی جونگکوک اعتنایی نکرد و دستشو محکم تر گرفت.. به سمت دری که رنگش مشکی بود حرکت کرد و درش رو باز کرد..
تهیونگ رو وسط اتاق پرت کرد و گفت..
کوک: چطوره؟ خوشت اومده؟
تهیونگ با ترس به دم و دستگاه عجیب اطرافش نگاه کرد و گفت..
تهیونگ: ا....اینا چی هستن؟
کوک: وسایلی که قراره باهاش تنبیهت کنم بیبی بد..
لبخند ترسناکی زد و روبدوشامبرش رو آروم باز کرد و ادامه داد..
کوک: قراره خیلی خوشبگذره بیبی بوی بد من...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینم پارت بعددددد...✨
چون که خیلی کم حمایت می کنین... پارت بعد شرط داره..
لایک: ۱۰
۳.۰k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲