My Red Moon...✨🫀🌚(Taekook, VKook, KookV)
My Red Moon...✨🫀🌚(Taekook, VKook, KookV)
part⁴✨🪐🦖(²)
با دیدن جونگکوک سریع خودشو جمع کرد که باعث شد پاهاش تا رو*ن در معرض دید جونگکوک قرار بگیره...
اون رو*ن سفید و توپُر و کشیده جونگکوک رو به لمسش تحر*یک میکرد...
به خودش اومد و نگاهش رو به پسرک سوق داد..
کوک: چرا نیومدی پایین صبحونه؟ مگه خدمتکار بهت نگفت؟ فکر کنم دیشب تو ماشین بهت گوشزد کردم که به حرف من گوش نکردن عواقب داره دیگه نه...؟!
تهیونگ دستشو رو پاهاش گذاشت تا دید کمتری داشته باشه ولی آنچنان موفق نبود.. سعی کرد صداش نلرزه و گفت:
تهیونگ: ب..بخدا خوابم برد و نفهمیدم چیشد ....ددی..
جونگکوک با شنیدن ددی از دهن پسرک لبخند نرمی زد و بغلش کرد...
تهیونگ سعی داشت که بدن برهنهاشو بپوشونه اما با اخمی که جونگکوک بهش کرد از ادامه دادن کارش دست برداشت و سرشو پایین انداخت...
جونگکوک به سمت دوش رفت و بازش کرد..
پسرک رو روی پاهاش نشوند و شامپو رو دست گرفت و مشغول شستن پسرک شد...
پسرک نمیتونست منکر لذتی که بهش وارد میشد بشه...
جونگکوک وقتی کارش تموم شد روبدوشامبر ورو تن پسر کرد و بیرون فرستاد..
خودش لباسشو درآورد و مشغول دوش گرفتن شد.. روبدوشامبر خودشو تنش کرد و از حموم خارج شد... با دیدن پسرک که با همون موهای خیس بدون لباس رو تخت خوابش برده پوفی کشید...
دستشو آروم رو دوش پسرک گذاشت و تکونش داد..
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینم پارت چهار میدونم خیلی اسمات نبود ولی حالا...✨🌚
ببخشید کم بود ولی پارت بعدو بیشتر میزارم...✨🪐
part⁴✨🪐🦖(²)
با دیدن جونگکوک سریع خودشو جمع کرد که باعث شد پاهاش تا رو*ن در معرض دید جونگکوک قرار بگیره...
اون رو*ن سفید و توپُر و کشیده جونگکوک رو به لمسش تحر*یک میکرد...
به خودش اومد و نگاهش رو به پسرک سوق داد..
کوک: چرا نیومدی پایین صبحونه؟ مگه خدمتکار بهت نگفت؟ فکر کنم دیشب تو ماشین بهت گوشزد کردم که به حرف من گوش نکردن عواقب داره دیگه نه...؟!
تهیونگ دستشو رو پاهاش گذاشت تا دید کمتری داشته باشه ولی آنچنان موفق نبود.. سعی کرد صداش نلرزه و گفت:
تهیونگ: ب..بخدا خوابم برد و نفهمیدم چیشد ....ددی..
جونگکوک با شنیدن ددی از دهن پسرک لبخند نرمی زد و بغلش کرد...
تهیونگ سعی داشت که بدن برهنهاشو بپوشونه اما با اخمی که جونگکوک بهش کرد از ادامه دادن کارش دست برداشت و سرشو پایین انداخت...
جونگکوک به سمت دوش رفت و بازش کرد..
پسرک رو روی پاهاش نشوند و شامپو رو دست گرفت و مشغول شستن پسرک شد...
پسرک نمیتونست منکر لذتی که بهش وارد میشد بشه...
جونگکوک وقتی کارش تموم شد روبدوشامبر ورو تن پسر کرد و بیرون فرستاد..
خودش لباسشو درآورد و مشغول دوش گرفتن شد.. روبدوشامبر خودشو تنش کرد و از حموم خارج شد... با دیدن پسرک که با همون موهای خیس بدون لباس رو تخت خوابش برده پوفی کشید...
دستشو آروم رو دوش پسرک گذاشت و تکونش داد..
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینم پارت چهار میدونم خیلی اسمات نبود ولی حالا...✨🌚
ببخشید کم بود ولی پارت بعدو بیشتر میزارم...✨🪐
۲.۴k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲