پارت⁷
پارت⁷
لیام:اره من زدمش ، تقصیر منه !!
جین:چی؟؟
...
لیام:من زدمش
وکیل:دیدین؟گفتم که، فقط تا الان حرفی نزده
قاضی:پس چرا تا الان چیزی نگفتی؟
لیام:میترسیدم
جین:چی میگی تو
لیام:بابا لطفا
جین:یعنی چی؟*داد*
قاضی: آقا لطفاً بشینید سر جاتون نظم دادگاه رو به هم نزنید، من برای تصمیم گیری باید فکر کنم و با دوستان مشورت کنم ،باید حال قربانی بررسی بشه تا درست تصمیم بگیریم سه روز بعد دادگاه تشکیل میشه و حکم اعلام میشه *قاضی بلند شد همراه همراهانش رفت*
جین: تو چرا این حرفو زدی؟
لیام:پدر لطفاً شما دیگه شروع نکن
جین: چی چی شروع کنم اگه تو واقعاً اون کار رو کردی برای چی دروغ گفتی؟
لیام بدون اینکه حرفی به پدرش بزنه رو به سرباز ها کرد: بریم روز هم که تا الان تماشا چی بود سریع رفت پیش جین :
چی شده چرا لیام این حرفا رو زد؟
جین: نمیدونم باید باهاش حرف بزنم روز دادگاه بعدی چی میشه؟
جین:نمیدونم هیچ مدرکی تا الان پیدا نکردم که بخوام بی گناهیش رو ثابت کنم، اما الان با این حرفش اوضاع بدتر شد.
پرش زمانی به دیشب:/
مرده: اون کاری رو که گفتم می کنی دیگه درسته؟
لیام:ب..باشه باشه انجام میدم هرچی که شما بگین.
پایان فلش بک:/
لیام بغض کرده بود توی ماشین چرا باید این بلا سرش میومد؟ اصلاً چرا به حرفشون گوش داده بود آینده اش قرار بود چطوری بشه؟اگه اعدام میشد چی؟نه نه نه بخاطر ی کتک کاری کسی رو اعدام نمیکنن
ولی اگه دختره بمیره؟وای نه !
توی همین فکرا بود وه با حرف سرباز با خودش اومد:
پیاده شو رسیدیم
لیام از ماشین پیاده شد و رفتن داخل(زندان)
...فیلیکس...
چرا اون حرفارو زد؟ینی چی شده بود؟
وقتی از دادگاه اوند بیرون ،ا..اون جونکی بود پسر عموی من ایجا چیکار میکرد؟
رفتم پیشش:سلام جونکی
جونکی:اع توییی سلام
فی:اینجا چیکار میکنی؟
جونکی که انگار هول کرده بود گفت:ه..هیچی کار دارم باید برم کاری نداری؟
فی:ن برو خدافظ
جونکی رفت فیلیکس هم بیخیالش شد و رفت
...
لیام:اره من زدمش ، تقصیر منه !!
جین:چی؟؟
...
لیام:من زدمش
وکیل:دیدین؟گفتم که، فقط تا الان حرفی نزده
قاضی:پس چرا تا الان چیزی نگفتی؟
لیام:میترسیدم
جین:چی میگی تو
لیام:بابا لطفا
جین:یعنی چی؟*داد*
قاضی: آقا لطفاً بشینید سر جاتون نظم دادگاه رو به هم نزنید، من برای تصمیم گیری باید فکر کنم و با دوستان مشورت کنم ،باید حال قربانی بررسی بشه تا درست تصمیم بگیریم سه روز بعد دادگاه تشکیل میشه و حکم اعلام میشه *قاضی بلند شد همراه همراهانش رفت*
جین: تو چرا این حرفو زدی؟
لیام:پدر لطفاً شما دیگه شروع نکن
جین: چی چی شروع کنم اگه تو واقعاً اون کار رو کردی برای چی دروغ گفتی؟
لیام بدون اینکه حرفی به پدرش بزنه رو به سرباز ها کرد: بریم روز هم که تا الان تماشا چی بود سریع رفت پیش جین :
چی شده چرا لیام این حرفا رو زد؟
جین: نمیدونم باید باهاش حرف بزنم روز دادگاه بعدی چی میشه؟
جین:نمیدونم هیچ مدرکی تا الان پیدا نکردم که بخوام بی گناهیش رو ثابت کنم، اما الان با این حرفش اوضاع بدتر شد.
پرش زمانی به دیشب:/
مرده: اون کاری رو که گفتم می کنی دیگه درسته؟
لیام:ب..باشه باشه انجام میدم هرچی که شما بگین.
پایان فلش بک:/
لیام بغض کرده بود توی ماشین چرا باید این بلا سرش میومد؟ اصلاً چرا به حرفشون گوش داده بود آینده اش قرار بود چطوری بشه؟اگه اعدام میشد چی؟نه نه نه بخاطر ی کتک کاری کسی رو اعدام نمیکنن
ولی اگه دختره بمیره؟وای نه !
توی همین فکرا بود وه با حرف سرباز با خودش اومد:
پیاده شو رسیدیم
لیام از ماشین پیاده شد و رفتن داخل(زندان)
...فیلیکس...
چرا اون حرفارو زد؟ینی چی شده بود؟
وقتی از دادگاه اوند بیرون ،ا..اون جونکی بود پسر عموی من ایجا چیکار میکرد؟
رفتم پیشش:سلام جونکی
جونکی:اع توییی سلام
فی:اینجا چیکار میکنی؟
جونکی که انگار هول کرده بود گفت:ه..هیچی کار دارم باید برم کاری نداری؟
فی:ن برو خدافظ
جونکی رفت فیلیکس هم بیخیالش شد و رفت
...
۴۴.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.