پارت ⁸
پارت ⁸
جونکی رفت فیلیکس هم بیخیالش شد و رفت
...
روز بعد:/
جین باید میرفت پیش پسرش که ببینه چرا ا ن حرفا رو توی دادگاه زده بود :
..زندان..
زندان بان:کیم لیام بیا ملاقاتی داری
لیام بدون حرفی پشت زندان بان راه افتاد و رفتن
...
لیام:سلام
جین:سلام خوبی؟
لیام:اوهوممم
جین:چرا اون حرفارو توی دادگاه زدی؟
لیام: ...
جین:گفتم بگو چرا؟*داد*
سرباز:اقا لطفا اروم باشین
جین:ببخشید
لیام که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: ن..نمیتونم بگم
جین:نکنه واقعا تو اون دختر رو زدی؟
لیام سرشو انداخت پایین
جین:پسری که مت بزرگ کردم بهم دروغ نمیگفت میگفت؟
لیام:نه
جین:پس چرا؟
لیام:ببخشید بابا ولی نمیتونم چیزی بگم *بلند شد به سرباز گفت*:
بریم لطفا
جین:وایسا
لیام وایستاد ولی برنگشت
جین:میدونم کار تو نیست ولی نمیدونم چرا داری این کار و انجام میدی ولی من حقیقت و به همه ثابت میکنم
لیام اشکی از گوشه چشماش افتاد ولی جین اونو ندید *رفت*
..خونه..
رز:چ..چی شد؟؟
جین:هیچی
رز:باهاش حرف زدی؟
جین:اوممم
رز:جرا اونکارو کرد؟
جین:نمیدونم واقعا نمیدونم
..فلش بک به اون روز کتک کاری..
میا:مگه چیکار کردم ؟ من که عذرخواهی کردم
لیام:منم گفتم که قبول نیس
میا:به من ربطی نداره*سریع پا تند کرد و رفت .
لیام داشت میرفت دنبال دختره که فیلیکس نزاشت:
ولش کن ارزششو نداره بخاطرش تو دردسر بیوفتی
لیام:ولی
فی:بیا بریم
..میا..
اه اه اه پسره پفیوز فک کرده کیه *منم گفتم قبول نیس ووووووووو*اداشو در میاره*
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که ..
جونکی:هوییییی میا
میا:هوییییی عمته
جونکی:درست حرف بزن ببینم
میا:نزنم چی میشه؟
جونکی:میبینی
..پایان فلش بک..
جین:/داشتم با رز حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد:
فی:الو عمو؟
جین:فیلیکس تویی؟
فی:بله خودمم
جین:کاری داشتی؟
فی:بله ی چیز خیلی مهم ...
ببخشید دیر دیر میزارم واقعا وقت نمیکنم زیاد ولی سعیمو کنم زود بنویسم بزارم🤧
جونکی رفت فیلیکس هم بیخیالش شد و رفت
...
روز بعد:/
جین باید میرفت پیش پسرش که ببینه چرا ا ن حرفا رو توی دادگاه زده بود :
..زندان..
زندان بان:کیم لیام بیا ملاقاتی داری
لیام بدون حرفی پشت زندان بان راه افتاد و رفتن
...
لیام:سلام
جین:سلام خوبی؟
لیام:اوهوممم
جین:چرا اون حرفارو توی دادگاه زدی؟
لیام: ...
جین:گفتم بگو چرا؟*داد*
سرباز:اقا لطفا اروم باشین
جین:ببخشید
لیام که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: ن..نمیتونم بگم
جین:نکنه واقعا تو اون دختر رو زدی؟
لیام سرشو انداخت پایین
جین:پسری که مت بزرگ کردم بهم دروغ نمیگفت میگفت؟
لیام:نه
جین:پس چرا؟
لیام:ببخشید بابا ولی نمیتونم چیزی بگم *بلند شد به سرباز گفت*:
بریم لطفا
جین:وایسا
لیام وایستاد ولی برنگشت
جین:میدونم کار تو نیست ولی نمیدونم چرا داری این کار و انجام میدی ولی من حقیقت و به همه ثابت میکنم
لیام اشکی از گوشه چشماش افتاد ولی جین اونو ندید *رفت*
..خونه..
رز:چ..چی شد؟؟
جین:هیچی
رز:باهاش حرف زدی؟
جین:اوممم
رز:جرا اونکارو کرد؟
جین:نمیدونم واقعا نمیدونم
..فلش بک به اون روز کتک کاری..
میا:مگه چیکار کردم ؟ من که عذرخواهی کردم
لیام:منم گفتم که قبول نیس
میا:به من ربطی نداره*سریع پا تند کرد و رفت .
لیام داشت میرفت دنبال دختره که فیلیکس نزاشت:
ولش کن ارزششو نداره بخاطرش تو دردسر بیوفتی
لیام:ولی
فی:بیا بریم
..میا..
اه اه اه پسره پفیوز فک کرده کیه *منم گفتم قبول نیس ووووووووو*اداشو در میاره*
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که ..
جونکی:هوییییی میا
میا:هوییییی عمته
جونکی:درست حرف بزن ببینم
میا:نزنم چی میشه؟
جونکی:میبینی
..پایان فلش بک..
جین:/داشتم با رز حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد:
فی:الو عمو؟
جین:فیلیکس تویی؟
فی:بله خودمم
جین:کاری داشتی؟
فی:بله ی چیز خیلی مهم ...
ببخشید دیر دیر میزارم واقعا وقت نمیکنم زیاد ولی سعیمو کنم زود بنویسم بزارم🤧
۳۶.۸k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.