🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
#ازدواج_اجباری
پارت 14
از زبان ا.ت:
میا رفت اتاقش منم میخواستم برم به کارام برسم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم که دیدم آجوماس با دیدنش خیلی خوشحال شدم راستش آجوما تنها کسی بود که مثل مادرم باهام مهربون بود همه چی رو براش تعریف کردم تو این مدت که نبود مثلا جیمین با میا ازدواج کرده و ..... خب به اجوما گفتم:
ا.ت: آجوما برید استراحت کنید خسته اید
اجوما: ولی ا.ت تو کار زیاد داری بزا منم کمکت کنم
ا.ت: نه اجوما اون با من شما هم تازه از راه رسیدید هم میا کارا رو به من گفته نمیتونم بزارم شما انجام بدید و منکه اینهمه روز و بدون شما کار کردم اینم روش حالا شما برید با خیال راحت استراحت کنید (لبخند)
اجوما: باشه مرسی دخترم(مهربون)
ا.ت: بفرمایید(لبخند)
از زبان ا.ت:
آجوما رفت منم رفتم کارام رو انجام بدم ساعت تقریبا 6 بود و کارام رو تموم کرده بودم رفتم برا جیمین و میا شام درست کردم داشتم میز رو میچیدم که زنگ در خورد رفتم در رو باز کردم جیمین بود.
ا.ت: سلام ارباب(سرد و آروم)
جیمین:سلام
که همون موقع میا اومد و پرید بغل جیمین
میا: جیمینا خوش اومدی دلم برات تنگ شده بود.
از زبان ا.ت:
وقتی میا و جیمین همو بغل کردن بغضم گرفت واسه همین سرم و انداختم پایین و از اونجا رفتم بقیه میز رو چیدم.
از زبان جیمین:........
ادامه دارد ......
#ازدواج_اجباری
پارت 14
از زبان ا.ت:
میا رفت اتاقش منم میخواستم برم به کارام برسم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم که دیدم آجوماس با دیدنش خیلی خوشحال شدم راستش آجوما تنها کسی بود که مثل مادرم باهام مهربون بود همه چی رو براش تعریف کردم تو این مدت که نبود مثلا جیمین با میا ازدواج کرده و ..... خب به اجوما گفتم:
ا.ت: آجوما برید استراحت کنید خسته اید
اجوما: ولی ا.ت تو کار زیاد داری بزا منم کمکت کنم
ا.ت: نه اجوما اون با من شما هم تازه از راه رسیدید هم میا کارا رو به من گفته نمیتونم بزارم شما انجام بدید و منکه اینهمه روز و بدون شما کار کردم اینم روش حالا شما برید با خیال راحت استراحت کنید (لبخند)
اجوما: باشه مرسی دخترم(مهربون)
ا.ت: بفرمایید(لبخند)
از زبان ا.ت:
آجوما رفت منم رفتم کارام رو انجام بدم ساعت تقریبا 6 بود و کارام رو تموم کرده بودم رفتم برا جیمین و میا شام درست کردم داشتم میز رو میچیدم که زنگ در خورد رفتم در رو باز کردم جیمین بود.
ا.ت: سلام ارباب(سرد و آروم)
جیمین:سلام
که همون موقع میا اومد و پرید بغل جیمین
میا: جیمینا خوش اومدی دلم برات تنگ شده بود.
از زبان ا.ت:
وقتی میا و جیمین همو بغل کردن بغضم گرفت واسه همین سرم و انداختم پایین و از اونجا رفتم بقیه میز رو چیدم.
از زبان جیمین:........
ادامه دارد ......
۵.۳k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.