انشتن و راننده اش

انيشتين و راننده اش
انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت.
راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود!
يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند!
راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند.
انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.
به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.
دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند.
در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد.
سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!
دیدگاه ها (۱)

بچه دار شدن آرايشگر در شهري در آمريكا، آرايشگري زندگي مي‌كرد...

اخرين باري كه به مامانم گفتم دندونم درد ميكنه: مامان دندونم ...

118 ديشب شخص ناشناسي تلفن زد و گفت: منزل فلاني؟ گفتم: خودم ه...

چ چ چ ش ش ش چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لك...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط