چ چ چ ش ش ش
چ چ چ ش ش ش
چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لكنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع ميكنه ميگه: چ چ چ.... ملت اول يكم نگاش ميكنن ببينن چيميخواد بگه، بعد ميبينن نميتونه حرفش رو بزنه، بيخيال ميشن و راه ميافتن، اين بابا هم همه مسير همينجور هي ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره ميگه: چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا رودتر ميگفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نميكرده، وقتي ميرسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم
چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لكنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع ميكنه ميگه: چ چ چ.... ملت اول يكم نگاش ميكنن ببينن چيميخواد بگه، بعد ميبينن نميتونه حرفش رو بزنه، بيخيال ميشن و راه ميافتن، اين بابا هم همه مسير همينجور هي ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره ميگه: چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا رودتر ميگفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نميكرده، وقتي ميرسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم
۴۱۰
۲۰ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.