بگذار که در حسرت دیدار بمیرم

بگذار که در حسرتِ دیدار بمیرم
از دردِ نداریِ دل ، هر بار بمیرم

آه از دل عاشق کش و آه از لب معشوق
بگذار که در خلوتِ تَبدار بمیرم

دیدم رخ مهتابی ات ای ماه عزیزم
ای کاش که در شام شب تار بمیرم

در برکه به نیلوفر و مرداب فتادی
سنگی بزن از عشوه ی دلدار بمیرم

با من قدحی پُر کن از این جام گوارا
نگذار که اینگونه دل آزار بمیرم

رحمی تو به من کن در این شهر تلافی
نگذار که بر چوبه ی هر دار بمیرم
دیدگاه ها (۱)

مڹ ڪجا آغوشِ دلخواهَت ڪجاآڹ نگـاه و صـورتِ ماهَـت ڪجاڪاش پیش...

پلک که میزنیآیه های عشقیک به یکبر قلب چشمهایم نازل می شوندو ...

.آغوشت به من حس پرواز می‌دهد.با تو می‌توان تمام شهر را،و حتی...

part1🦋صدای گریه ی بی وقفه ی نوزاد خونه رو پر کرده بود ساعت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط