پارت

پارت ۱۰
تهیونگ: یون و سوار ماشین کزدم و خودمم نشستم تو ماشین و راه افتادم سمت بیمارستان
یون: تو راه سرمو چسبوندم به شیشه ماشین و همسنجور داشتم بدون صدا گریه میکردم که تهیونگ نفهمه
تهیونگ: برگشتم گفتم بزار زنگ بزنم به جونگ کوک ببینم کنیا چطوره...........................الو جونگ کوک چطوری کنیا خوبه
جونگ کوک: اره تهیونگ الان بهتره دکتر گفت باید دو روز تو بیمارستان بمونه تا مطمئن بشن که کاملا خوبه
تهیونگ: اهااااا پس چقدر خوبب ما هم داریم میایم اونجا.....
جونگ کوک: نه نیاین تو مراقب یون باش میدونم اونم حالش بده ولی بهش بگو حال کنیا خوبه خوبه
تهیونگ: اها... باشه پس باشه اوکی قطع میکنم................... دیدی یون حال کنیا خوبه
یون: شریع با حرفش اشکامو پاک کردم‌ و به تهیونگ نگاه کردم و با یه خوشحالی گفتم خوب شدههعه؟؟؟
تهیونگ: اره ....ولی صبر کن ببینم تو باز گریه کردی؟؟؟؟
یون: نهههه چیزه من نه
تهیونگ: بدون توجه به حرفش از بیمارستان گذشتم و به راهم ادامه دادم
یون: عههه تهسونگ از بیمارستان گذشتیم
دیدگاه ها (۸)

پارت۴۷اریکا: ( دیگه داشتم از تشنگی میمیردم دوازده ساعت بود م...

پارت۴۸تهیونگ: خب فکر میکنی من بدون جیهیو میتونم زندگی کنم؟؟؟...

پارت۹جونگ کوک: هینجور داشتم رانندگی میکردم و بلند‌بلند گریه ...

پارت۸جونگ کوک: گذاشتمش تو ماشین و در بستمو خودمم سوار ماشین ...

فیک عشق ابدی

black flower(p,223)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط