پارت۹
پارت۹
جونگ کوک: هینجور داشتم رانندگی میکردم و بلندبلند گریه میکردم اصلا حالم خوب نبود بعضی وقتا اشک جلوی چشام میومد و نمیتونستم جایی و ببینم بالاخره بعد یه ربع رسیدم و پیاده شدم و کنیا رو از ماشین اوردم بیرون و سریع داد زدم کمک یکی بیاد کمک
پرستار: بزارینش رو بلانکارد .......اسمشون چیه؟
جونگ کوک: کن..یا..کنیا
پرستار: سریع دکتر و خبر کنید داره تشنج میکنه
جونگ کوک: یعنی چییی؟اگه تشنج کنه چی میشه؟؟
پرستار: اقای محترم اروم باشید هیچی نمیشه لطفا اجازه بدید دکتر کارشونو بکنه
جونگ کوک: (یعنی براش اتفاقی میوفته؟؟نه نه نه کنیا هیچیش نمیشه من مسدونم اون خیلییییی قویه😭😭)
دکتر یه کارایی کرد امپول زود یسری چیزای دیگه که من سردر نمیاوردم بعد چند دقیقه دکتر دستکششو دراورد و داشت میرفت که سریع رفتم جلوش
اقای دکتر چیشد؟؟حالش خوب میشه؟؟
دکتر: شما ایشونو اوردید بیمارستان؟
کوک: بله
دکتر: خب چه نسبتی دارین باهشون
جونگ کوک: خب من ....من دوستشم
دکتر: خب ایشون باید دو روز داخل بیمارستان بمونن تا ما مطمئن شویم که حالشون بهتره
الان ایشون بهترن تبشون اومده پایین ولی تموم نشده با امپول هایی که بهشون زدیم حالشون بهتره ایشون خیلی قوینن خیلی از بیمارا طاقت نمیارن و میرن داخل کما یا از دستشون میدیم
جونگ کوک: تشکر کردم و دکتر رفت بعد چند دقیقه افتادم زمین و فقط داشتم فکر میکردم کع اگه از دستش میدادم چیمیشد خداروشکر که خوب شد
تهیونگ: یون اروم باش .....دیدم نه همش داره مثل دیوونه ها گریه میکنه با دیدن گریه هاش قلبم تیر میکشید دیگه طاقت نیاوردم و بازوشو گرفتم و محکم چسبوندمش به دیوار و داد زدم بسهههه دیگه گریه نکن
خیلی ترسید ولی من مجبوربودم چون با اینکارش هم به خودش هم به من اسیب میزد
یون: همینجور داشتم با ترس بهش نگاه میکردم و یهو از بدنم ازکنترلم خارج شد و بغلش کردم نمیدونم چرا ولی حس ارامش داشتم تو بغلش
تهیونگ:یهو پرید بغلم منم بدون مکث محکم بغلش کردم و با بغض تو گلوم گفتم کنیا خوبه خوب میشه اون قویه
یون: اگه ..اگه زبونم لال چیزیش بشه چی؟؟؟
تهیونگ: هیچیش نمیشه ...برای اینکه خیالت راحت بشه الان به جونگ کوک زنگ میزنم
یون: نه نه نه بریم بیمارستان من اینجوری اروم نمیشم من باید ببینم حالش خوبه
تهیونگ: اما
یون: اما نداریم توروخدا منو ببر پیشش
تهیونگ: باشه باشه میبرمت تو فقط اروم باش
یون: باشه ارومم فقط بریم
تهیونگ: باشه
جونگ کوک: هینجور داشتم رانندگی میکردم و بلندبلند گریه میکردم اصلا حالم خوب نبود بعضی وقتا اشک جلوی چشام میومد و نمیتونستم جایی و ببینم بالاخره بعد یه ربع رسیدم و پیاده شدم و کنیا رو از ماشین اوردم بیرون و سریع داد زدم کمک یکی بیاد کمک
پرستار: بزارینش رو بلانکارد .......اسمشون چیه؟
جونگ کوک: کن..یا..کنیا
پرستار: سریع دکتر و خبر کنید داره تشنج میکنه
جونگ کوک: یعنی چییی؟اگه تشنج کنه چی میشه؟؟
پرستار: اقای محترم اروم باشید هیچی نمیشه لطفا اجازه بدید دکتر کارشونو بکنه
جونگ کوک: (یعنی براش اتفاقی میوفته؟؟نه نه نه کنیا هیچیش نمیشه من مسدونم اون خیلییییی قویه😭😭)
دکتر یه کارایی کرد امپول زود یسری چیزای دیگه که من سردر نمیاوردم بعد چند دقیقه دکتر دستکششو دراورد و داشت میرفت که سریع رفتم جلوش
اقای دکتر چیشد؟؟حالش خوب میشه؟؟
دکتر: شما ایشونو اوردید بیمارستان؟
کوک: بله
دکتر: خب چه نسبتی دارین باهشون
جونگ کوک: خب من ....من دوستشم
دکتر: خب ایشون باید دو روز داخل بیمارستان بمونن تا ما مطمئن شویم که حالشون بهتره
الان ایشون بهترن تبشون اومده پایین ولی تموم نشده با امپول هایی که بهشون زدیم حالشون بهتره ایشون خیلی قوینن خیلی از بیمارا طاقت نمیارن و میرن داخل کما یا از دستشون میدیم
جونگ کوک: تشکر کردم و دکتر رفت بعد چند دقیقه افتادم زمین و فقط داشتم فکر میکردم کع اگه از دستش میدادم چیمیشد خداروشکر که خوب شد
تهیونگ: یون اروم باش .....دیدم نه همش داره مثل دیوونه ها گریه میکنه با دیدن گریه هاش قلبم تیر میکشید دیگه طاقت نیاوردم و بازوشو گرفتم و محکم چسبوندمش به دیوار و داد زدم بسهههه دیگه گریه نکن
خیلی ترسید ولی من مجبوربودم چون با اینکارش هم به خودش هم به من اسیب میزد
یون: همینجور داشتم با ترس بهش نگاه میکردم و یهو از بدنم ازکنترلم خارج شد و بغلش کردم نمیدونم چرا ولی حس ارامش داشتم تو بغلش
تهیونگ:یهو پرید بغلم منم بدون مکث محکم بغلش کردم و با بغض تو گلوم گفتم کنیا خوبه خوب میشه اون قویه
یون: اگه ..اگه زبونم لال چیزیش بشه چی؟؟؟
تهیونگ: هیچیش نمیشه ...برای اینکه خیالت راحت بشه الان به جونگ کوک زنگ میزنم
یون: نه نه نه بریم بیمارستان من اینجوری اروم نمیشم من باید ببینم حالش خوبه
تهیونگ: اما
یون: اما نداریم توروخدا منو ببر پیشش
تهیونگ: باشه باشه میبرمت تو فقط اروم باش
یون: باشه ارومم فقط بریم
تهیونگ: باشه
۴۰.۴k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.