زندگی درقلب نور
زندگی درقلب نور
پارت دو
زنگ خورد
÷بریم
+اره
ب. م مگان(عصبی اروم)
+بر خر مگس معرکه لعنت
÷من میرم
+هعی دهنتو
ب. م مگان(عصبی اروم)
+بله پدر
ب. م ۱۶ واقعا (عصبی)
+منکه همرو جواب دادم فقط چندتاشو جابجا و یکیشم یک کلمه نگفتم
_واقعا شونزده انصاف نیست پدر مگه نگفتی برای ارزیابی میای الان باید تعلیق یا که بهش اخطار بدی
پ. ش ها... چی.. ا.. اره باهاش حرف میزنم
پ. م. ولی تو نباید حتی یک کلمه هم جابندازی
+دیگه شده دیگه من نخونده این شدم
ب. م خفه (سیلی زد به مگان)
پ. ش هعی چی کار میکنی بیا اینور
_مگان
ویو مگان
داشتم با پدرم حرف میزدم نمیدونم چرا ولی یونگی و پدرش ازم دفاع کردن که یهو سمت راست صورتم سوزش حس کردم فهمیدم پدرم بهم سیلی زد صورتم به سمت راست کج شده بودو سرم پایین بود داشتم زمین نگاه میکردم که یونگی صدام زد اون لحظه فقط میخواستم تنها باشم پس دویدم به سمت سرویس بهداشتی
ویو یونگی
نمیدونم چرا ولی دلم برای مگان سوخت و به پدرم گفتم که باید معلم یا تعلیق کن یا هشدار بده بهش ولی وقتی پدر مگان اون زد خیلی عصبی شدم ولی این عجیب بود به من چه که پدرش اونو میزنه چرا من باید عصبی بشم (عاشق شدی برادر) اومدم با پدرش دعوا کنم که پدرم کشیدش کنار رفتم پیش مگان که دیدم دوید سمت بیرون فکنم بهتره برم پیشش
ویو دوست مگان
رفتم بیرون اَه از مگان بدم میاد فقط بخاطر این پیششم که یک سال پیش رفته بودم بار و یکی با هام اهم اهم کرد بعدش من حامل شدم ولی بچه رو انداختم از اون موقع طرف دنبالمه و برای همین باهاش رفیقم
پارت دو
زنگ خورد
÷بریم
+اره
ب. م مگان(عصبی اروم)
+بر خر مگس معرکه لعنت
÷من میرم
+هعی دهنتو
ب. م مگان(عصبی اروم)
+بله پدر
ب. م ۱۶ واقعا (عصبی)
+منکه همرو جواب دادم فقط چندتاشو جابجا و یکیشم یک کلمه نگفتم
_واقعا شونزده انصاف نیست پدر مگه نگفتی برای ارزیابی میای الان باید تعلیق یا که بهش اخطار بدی
پ. ش ها... چی.. ا.. اره باهاش حرف میزنم
پ. م. ولی تو نباید حتی یک کلمه هم جابندازی
+دیگه شده دیگه من نخونده این شدم
ب. م خفه (سیلی زد به مگان)
پ. ش هعی چی کار میکنی بیا اینور
_مگان
ویو مگان
داشتم با پدرم حرف میزدم نمیدونم چرا ولی یونگی و پدرش ازم دفاع کردن که یهو سمت راست صورتم سوزش حس کردم فهمیدم پدرم بهم سیلی زد صورتم به سمت راست کج شده بودو سرم پایین بود داشتم زمین نگاه میکردم که یونگی صدام زد اون لحظه فقط میخواستم تنها باشم پس دویدم به سمت سرویس بهداشتی
ویو یونگی
نمیدونم چرا ولی دلم برای مگان سوخت و به پدرم گفتم که باید معلم یا تعلیق کن یا هشدار بده بهش ولی وقتی پدر مگان اون زد خیلی عصبی شدم ولی این عجیب بود به من چه که پدرش اونو میزنه چرا من باید عصبی بشم (عاشق شدی برادر) اومدم با پدرش دعوا کنم که پدرم کشیدش کنار رفتم پیش مگان که دیدم دوید سمت بیرون فکنم بهتره برم پیشش
ویو دوست مگان
رفتم بیرون اَه از مگان بدم میاد فقط بخاطر این پیششم که یک سال پیش رفته بودم بار و یکی با هام اهم اهم کرد بعدش من حامل شدم ولی بچه رو انداختم از اون موقع طرف دنبالمه و برای همین باهاش رفیقم
۹۶۵
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.